زنان بندر لنگه

روز دوم به خودمان نگاه می کنم. اینکه زنان توانمند بندر لنگه از ما زنانی که از تهران رفته ایم تا توانمندشان کنیم چه انتظاری دارند. خانم یعقوب نژاد که کارمند فرمانداری است و می تواند از عهده سخنرانی در برابر صدها نفر برآید بدون اینکه از قبل آماده شده باشد، خانم قاسمی که جوانترین عضو شورای شهر کنگ است. خانم مرادی که ماما است و کلی برای بهداشت زنان حتی در روستاها فعالیت کرده است، خانم اسد پور که دانشگاه علمی کاربردی را با 600 دانشجو تاسیس کرده است، خانم خاجه که معلم قرآن است و کار خیریه ای انجام می دهد و زنان دیگر که هر کدام خواسته اند و مبارزه کرده اند تا زن بودنشان به نسبت انسان بودنشان پاس داشته شود، چه انتظاری از زنانی مثل ما دارند. فکر کردم این زنان نقش خود را در زندگی آنطور که می خواسته اند رقم زده اند، این زنان امروز بیشتر از آنکه به خود بیاندیشند به زنان دیگر بندر لنگه می اندیشند. آنها می خواهند فریاد زنانی باشند که فراموش کرده اند انسانند
روز سوم آنها می پرسیدند که چگونه می شود به زنان دیگر کمک کرد. یکی می خواست به زنان دیگر حقوق آنان را تعلیم دهد، دیگری می خواست روی اشتغال زایی کار کند ... مهسا می گوید که اینها خیلی توانمند هستند. من هم پاسخ می دهم که در شهر های دیگر هم زنانی را خواهیم یافت که فعالیت و توانمندی آنان نیز ما را شگفت زده خواهد کرد. حقیقتی است. زمانی که به زنان توانمند شهرستانی نگاه می کنیم که با وجود هزار و یک سنت مرد سالارانه توانسته اند به آنچه می خواستند ( واقعا مهم نیست در چه سطحی ) برسند ، به این سوال خواهیم رسید که آیا آنها نیازمند تجربیات مدرن ما فیمینست های تهرانی هستند یا ما باید از آنها یاد بگیریم که چطور می شود در یک تعامل خلاق به استاندارهایی برای پیشبرد زنان دست یافت آنهم در فضایی که زن بودن به خودی خود معنای عقب ماندن و عقب نگاه داشته شدن را می دهد