Friday, September 29, 2006

مرگ

کنار برج های خرقان که عمرشان به دوران سلجوقی بر می گردد، در توابع همدان، قبرستان ساده روستائیان به هر بازدید کننده ای اخم می کرد. وقتی از نزدیک به قبرهای متفاوت آنها نگاه می کردم، سوراخ های بزرگ کنار قبرهای قدیمی دلم را لرزاند. سوراخ ها را موشهای بزرگ صحرا برای جویدن استخوانهای از دنبا دست شسته گان ایجاد کرده بودند. به سمانه گفتم ترجیح می دهم بعد از مردن سوزانده شوم گفت وقتی که بمیری دیگر حسی نداری ، چه فرقی می کند ...بگذار حداقل موش ها به یک نوایی برسند. از آن به بعد یعنی پس از دیدن قبرستانی با قبرهایی که موشها به آن نفوذ کرده اند بیشتر به مرگ فکر می کنم. اخیرا یک مقاله از فرناندو سوتر با عنوان اینکه بیایید از مرگ آغاز کنیم، خواندم. گفته بود که فلسفه با سئوالاتی در باره مرگ شکل گرفته است. راست هم گفته به نظرم سئوالات خیام سئوالاتی است که ما همیشه از خود پرسده ایم. خیلی از فلاسفه در باره مرگ نوشته اند. البته وقتی مقاله سوتر را می خواندم یاد جمله ای از اسپنوزا افتادم که نوشته بود یک انسان آزاد کمتر از هر چیز به مرگ فکر می کند و مکاشفه او بیشتر در زندگی است تا مرگ، البته به نظر من یک انسان آزاد باید مساله مرگ را حتی در مکاشفه زندگی خود حل کند

Tuesday, September 26, 2006

To Americans

I am member of the group which is doing mostly campaign for peace, today I received below email from them. I hope some of the readers especially Americans take action for preventing another war in Middle East.
September 25, 2006
Dear Peace Stalwart,
We now have the tools and a strategy to end the war in Iraq and prevent future wars of aggression, but we need your help to make the strategy effective. If your Representative and Senators are not working to stop the war in Iraq and prevent an attack on Iran, please join together with your local peace group, your friends and neighbors to pursue this strategy of increasing pressure.
To begin have everyone in your group sign the "Voters for Peace Pledge" at www.VotersForPeace.org. Then contact your Representative and Senators www.us.gov. Call their offices to request a meeting or to let them know you will be writing a letter. In the letter or the meeting, tell them, respectfully that you and X numbers of people have signed the "Voters for Peace Pledge" and none of you will vote for them unless they change their position on ending the conflict in Iraq, and the use of military force in Iran.
Tell your Representative and Senators, in the letter or meeting, that you will be back in two weeks and with twice as many signatures, because you are going to keep organizing around this issue from now until the elections in November. In your next visit or letter, tell your Representative and/or Senators, that you will be back in another two weeks with twice as many signatures as before.
This only requires each of your signers to get one additional pledge signer every two weeks. But, this will result in rapid growth of a network of anti-war activists in your community. And nationally, through coordinated expansion of signers to the "Voters for Peace Pledge," we will build and strengthen the effectiveness of the anti-war/peace movement.
Carol Kramer is Democracy Rising's National Political Coordinator. Please contact Carol, to let her know that you will be working on this project so she can involve you with others doing the same. Carol can be reached at ckramer@democracyrising.us. We want to coordinate our activities, share ideas and strategies and let each other know what is working. We will be developing a national network of people working on this strategy and a discussion group so that every local effort around the country can be in communication share ideas.
Let us know the names of everyone in your group who signs the "Voters for Peace Pledge" and provide us with their email address so we can build a national movement.
This strategy accomplishes a number of objectives:
1. It puts constant pressure on your elected officials.2. It builds a large base of peace voters in your community.3. It will increase the number of anti-war candidates running in thenext election5. The anti-war movement is focused on those who can actually end the war.
Together we have the power to end the war in Iraq and prevent future wars – but only if we exercise our power.We, at Democracy Rising look forward to working with you on this important strategy.

Sincerely,
Kevin Zeese
Executive Director
USP.O. Box 18485Washington, DC 20036
USA

Sunday, September 24, 2006

شب های کابل

سفر به افغانستان یکی از بهترین رویداد های امسال بود که در زندگی من اتفاق افتاد. درس های ارزشمندی آموختم. آموخته هایی که با صد ها صفحه خواندن بدست نمی آمد. شاید بزرگترین دستاورد سفر برایم تغییر نگرشی بود که قبلا نسبت به افغانستان و افغان ها داشتم. بعد از دیدن خرابی که طی جنگ 35 ساله اتفاق افتاده است و نظاره کردن همت بلند افغان هایی که برای بازسازیی کشورشان تلاش می کنند ذهن و روحم با افغانستان و هر آنچه در آن رخ می دهد گره خورد . حس قدرتمندی که حتی به من همسایه نیز اراده تلاش برای کمک به افغان ها را می دهد. یکی از دوستان در مورد حسم می پرسید اینکه شاید از سر دلسوزی باشد و من بدون تردید پاسخ دادم که نه تنها از سر ترحم نیست بلکه حتی به خاطر همزبانی، تاریخ و فرهنگ مشترک نیست. از سر خواستن افغانستانی آباد برای افغان هایی است که با من مهربان بودند و مرا به عنوان ایرانی که سال ها به مهاجرانشان جای داده بود اما در بسیاری از موارد تحقیرشان هم کرده بود، پذیرفتتند. مساله دیگر برای من شناختن افغانستانی بود که در همسایگی ما با خاطرات تلخ جنگهای داخلی، بنیادگران اسلامی، حکومت طالبان، حمله امریکا و دوران گذار دولت انتقالی به سر می برد. این کشور در سال ۲۰۰۵ بعد از ۳۰ سال انتخابات پارلمانی برگزار کرد جالب است بدانید که مجلس این کشور 68 نماینده زن دارد. البته در اینکه زنان چقدر در مجلس شورا نقش آفرین هستند بحث و تردید زیاد است. اما به جرات می توان گفت که برخی از آنان مثل دوست خوبم فوزیه کوفی نقش کارآمد و موثری را در پارلمان خلق می کنند. فوزیه در حال حاضر معاون پارلمان افغانستان است) به طور کلی زنان توانمندی را در کابل دیدم که با جرات و همت بسیاری برای پیشبرد کشورشان مبارزه می کنند. ناجیه حنیفی مدیر مرکز تعلیمی زنان که جوان و بسیار با حرارت تلاش می کند. پلواشا حسن از فعالان زن که با آرامش و تدبیر می تواند اختلافات را به دوستی مبدل سازد. عادله محسنی عضو کمیته مشارکت سیاسی زنان که معتدل و میانه رو است، هنگامه انوری عضو کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان که در سمت مدیر موسسه تحقیقات حقوق زنان و کودکان توانسته است تحقیقات ارزشمندی را به نتیجه برساند. ثریا پرلیکا مدیر اتحادیه سرتاسری زنان که در زمینه زنان کارآفرین فعالیت می کند و دهها زن دیگر که ذکر نامشان در این مختصر نمی گنجد. علت سفر نشست پیگیری تاسیس شبکه همکاری زنان بین سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان بود که بعدا مفصل از آن می نویسم. گذشته از جلسات سنگین و طولانی کاری فرصت هایی هم دست می داد که تماما آن را برای شناختن بیشتر فضای غیر رسمی در کابل استفاده کردم. شب روشنی با چند پسر و دختر جوان افغان برای شام بیرون رفتیم که خیلی خوش گذشت. فرید ساز دهنی زد و خواند، شمس که تجربه زندگی چهار ساله را در ایران داشت آنقدر از ته دل می خندید که همه از خنده اش به خنده می افتادند، خالد لطیفه گفت آنهم از نوع سیاسی، اجتماعی و ایرانی اش. ناجیه شعر برره ای خواند آنهم با صدایی که روح را به خواب می برد و عادله تماما خندید. از آنها خواستم که مرا به عضویت گنگ خود بپذیرند، خندیدند. بعدا فهمیدم که به فارسی دری گنگ همان کنه شریف است که به احشام می چسبد. کلا تفاوت اصطلاحات ما برای افغان ها خنده دار بود. آز آنها پرسیدم چه چیزی در گویش فارسی ایرانی ها برایشان جالب تر است گفتند با ناز حرف زدن ایرانی ها ... حالا که گویش فارسی ایرانی ها را با افغان ها و تاجیک ها مقایسه می کنم می بینم عجب نازی داریم در فارسی، حیف که خریداری ندارد...از تمام این ها که بگذریم باید بگویم که شب های کابل زیباست. کمی سرد اما آسمان پر ستاره بر کابل ویران لبخند می زند. شب های کابل دو چهره متفاوت دارد. برای مردم عادی شب در ساعت 8 از آنجایی تمام می شود که طی سال های نا امنی آموخته اند که زود زود به خواب روند و برای تمام کسانی که یا خارجی هستند و یا با خارجی ها کار می کنند آغاز زندگی متفاوت از روز...پشت در آهنی باغ های قدیمی، بعد از گذشتن از سربازهایی که مسلسل به دوش دارند رستوران ها، بارها ، هتل ها و حتی دیسکو تک ها همچنان نظاره گر خواب کابل هستند

Sunday, September 17, 2006

A Father's Desperate Plea to Save the Life of His Young Daughter

My name is Abolfazl Rahmanpour, and I am Kobra Rahmanpour's father. I am writing to ask you to voice your objection to the unjust death sentence of my daughter.

My little girl was forced to marry a man who was 43 years her senior. Kobra was a star student and had dreams of going to college. However, extreme poverty forced her to forego all of her dreams and goals.

Before getting married, Kobra had a difficult life. After marriage, not only was she unable to find peace or happiness, but she was subjected to a life that was even more brutal. The extent of problems and abuse that Kobra endured in a household where she was first a maid and then a bride, forced a kind girl such as Kobra to become involved in a physical altercation, during which she had no choice but to defend herself – an act that led to the death of her abuser.

Since then, Kobra has spent the best years of her teenage and young life in jail on death row. She has suffered greatly and is entirely broken. She should not face any more torture and cruelty. She should not feel the executioner's rope around her neck, and I should not be a witness to her pale, lifeless body, forever asking myself how could I have let this happen or what should I have done differently so that my young child would not have had to face such a brutal life and such a horrifying death?

Kobra, herself, has stated that she wishes to live; she is terrified of execution, of public hanging, and of the cranes that will elevate her to her death. She wants to go to college and get an education. Kobra is an extremely kind girl – a fact to which even her fellow prisoners attest. She should be released from prison to start a new and normal life.

Our only hope for saving Kobra's life remains in YOUR objections to her unjust sentence. The only way to save Kobra's life is the collective voices of all persons who find her punishment unfair and inhumane, those who believe in the basic rights of all humans, those who oppose the death penalty, and various international human rights organizations.

I ask you to put yourself in my position and that of Kobra's mother for even one moment to understand the horror and the pain with which we deal on a daily basis. I am willing to be executed in Kobra's place if that would ensure her freedom. All my life, I have worked hard, from morning to night, and have lived a respectable and honest life; I can not help but wonder how or why this fate has befallen upon me and my family. If Kobra is executed, her mother and I will have nothing left in our lives. PLEASE HELP US.

Please lend your support to my family, to my handicapped child who constantly asks for her sister, Kobra, and to the rest of Kobra's relatives and loved ones who are horrified by the prospect of the execution our kind and beautiful child, our beloved Kobra. We ask that you sign the petition to save Kobra's life, even though we realize that we do not have much time left. Yet, during these last hours, we plead with you to lend us a helping hand: By signing this petition, please voice YOUR objection to Kobra's unjust punishment and support our efforts to save her life.

Sincerely,

Abolfazl Rahmanpour


http://www.petitiononline.com/kobrar/petition.html (English)


http://www.save-kobra.blogfa.com/post-7.aspx (Farsi)

For more information, please visit: http://www.HerEarth.com

Saturday, September 09, 2006

افغانستان


دیروز وقتی به کابل رسیدیم گفتند که در یک عملیات انتحاری 16 نفر کشته شده اند . امروز مراسم احمد شاه مسعود بود در استادیوم کابل، به ما گفتند نروید بهتر است. اینجا حتی در این اوضاع که همه چیز آرام تر به نظر می رسد مرگ می تواند به هر عابری خوش آمد بگوید

Thursday, September 07, 2006

ستون پنجم

صحبت های اخیر آقای احمدی نژاد در مورد اخراج اساتید سکولار و لیبرال بسیار نگران کننده به نظر می رسد. زمانی که رئیس جمهور کشوری با این گستردگی دانشجویان را به طغیان علیه اساتید سکولار و لیبرال فرا می خواند تا آنها از دانشگاهها روانه زندانها شوند، تمام تضمینات منع تفتیش عقاید که حتی در قانون اساسی خود جمهوری اسلامی ایران مذکور است بی رنگ جلوه می کند. آقای احمدی نژاد اساتیدی که شکل خودشان نیستند را ستون پنجم امپریالیسم جهانی معرفی می کنند
بارها صحبت های رئیس جمهورمان را می خوانم و بارها قلبم فشرده می شود. از خودم می پرسم چرا اندیشه و اعتقاد دورنی یک فرد که شکل ظهور بیرونی ندارد می تواند موجبات تهدید و مجرمیت وی را فراهم کند؟ آنهم در دانشگاهها که محل تولید اندیشه است نمی توان به اندیشمند گفت که به فلان چیز بیاندیشد که صواب دارد و از اندیشدن به فلان ایسم بد یمن بپرهیزد که موجب هزار عذاب در دنیا و لااقل رستگاری در آخرت می گردد. ای کاش به عنوان یک شهروند می توانستم به آقای رئیس جمهور بگویم که برای اندیشه ها لباس اجباری یک شکل ندوزند. افسوس که من و امثال من هم رعایایی بیش نیستند که ترس از خشم ارباب بر رعیت خواب شبشان را ربوده است