Friday, May 08, 2009

وقتی زن و شوهر ها به هم محرم می شوند



وقتی عکس موسوی و همسرش زهرا رهنورد را در دست هم دیدم و سیل کامنت هایی که از تبلیغاتی بودن این عکس سخن می گفت با خودم فکر کردم که عجب مملکتی داریم که حتی محرمیت زن و شوهر و یا نزدیکی آنها در حد دست گرفتن باعث هیجان افکار عمومی می شود. البته جالب است که اولین تصویر زوجیت یکی از مقامات کشورمان را در حد امروزی (نمی دانم دست گرفتن دیروز هم بوده است) دید. من که برای اولین بار در زندگیم که بیشتر بعد از انقلاب بوده است چشمم به جمال به رخ کشاندن احترام و علاقه بین یک آقای مسئول و خانمش روشن می شد

شاید مردم حق داشته باشند که هیجان زده شوند آن هم در کشوری که حتی در تلویزون و سینما جایی که باید تصویرگر زندگی واقعی مردم باشد زن ها با حجاب کامل شب را تا صبح کنار همسرشان سر می کنند. البته این فقط تقصیر اداره سانسور و به هم ریختگی مرز حریم خصوصی افراد در کشورمان نیست که بیشتر ناشی از فرهنگی است که حتی از دیدن چنین عشوه های غریبی به هیجان می آید. در آن فرهنگ بیشتر دست زن را قبل از ازدواج می گیرند که جای حرمت نوازش را پر می کند و بعد از ازدواج این سنت حسنه روز به روز کمتر و کمتر می شود . در آن فرهنگ این عشوه ها ممکن است به رفتار ضد اخلاق حسنه در عموم تعبیر شود. چنان که سالهایی را به خاطر داریم که نیروی انتظامی دست در دست هم گرفتن را نشانه گناه می دانست و آنها که دست گرفته بودند باید برگه محرمیتشان را آماده در جیب می داشتند. حتی وقتی خبر از قهر دولتی نبود مردم آنقدر چشمشان به ندیدن عادت کرده بود که دیدن آزارشان می دید

حالا این عکس دست در دست خانم و اقای کاندیداتوری ریاست جمهوری هر چه که باشد یا ژست تبلیغاتی یا تکرار عادتی که بین این زن و شوهر وجود دارد یا تقلید از اوباما و همسرش که نزدیکی آنها در رای آوردن کمک بسیاری کرد انشالله که مبارک است به عنوان وقتی که زن و شوهرها بالاخره بعد از انقلاب به هم محرم شدند

Friday, May 01, 2009

نمی خواهم مرثیه سرایی کنم برای دختری که می گفت بی گناه است


امروز اولین خبری که مثل آب سرد بر سرم ریخت این بود که دلارا دارابی به خاطر قتلی که در زمان ١٧ سالگی وی رخ داده بود نا گهانی در زندان رشت اعدام شد.در حالی که طبق آیین نامه اجرایی اجرای احکام وکیل باید در اجرای حکم باشد تا آخرین درخواستهای موکلش را بشنود. این سنت غافلگیری دنیا با اعدام های بی خبر خلاف قانون است که حداقل آگاهی و حضور وکیل را در مراسم اعدام ضروری می داند

من نمی خواهم اینجا باز از زشتی اعدام نوجوانان در ایران بگویم. من حتی نمی خواهم مرثیه سرایی کنم برای دختری که می گفت بی گناه است و حسش را با رنگ ها و نقاشی هایش تقسیم کرده بود. تنها آرزویم برای دلار این است که روحش آرام باشد و دنیا را به آدم هایی که انتقام را به بخشش ترجیح می دهند ببخشد. اما می خواهم به اعتراض به اعدام دلارا به دستگاه قضایی به فعالان حقوق بشر به رسانه ها به جمعیت های مذهبی اعتراض کنم

اعتراضم به دستگاه قضایی البته تکراری است. ایران به عنوان عضو ميثاق بين‌المللی حقوق مدنی و سياسی, و ,پيمان‌نامه حقوق کودک متعهد است که افرادی را که در هنگام ارتکاب جرم زير ١٨ سال بوده‌اند، اعدام نکند. اما طی ده سال گدشته حداقل ١٨ مجرم نوجوان را که در هنگام ارتکاب جرم زير ١٨ سال بوده‌اند، اعدام شده اند. من می دانم که در دستگاه قضایی کشور افراد و کمیته های هستند که برای حمایت از حقوق کودک تلاش شبانه روزی می کنند. من می دانم حتی آقای شاهرودی مخالف این قصه است. اما نمی دانم چرا هنور قوه قضاییه نمی تواند در این باره به یک رویه واحد و منسجم برسد

من با احترام به تمام کسانی که برای نجات متهمین به اعدام داوطلبانه فعالیت می کنند مخصوصا آسیه امینی و دوستانش فکر می کنم بین هدف گذاری برای کمپین مخالف اعدام و تلاش نجات یک فرد خاص باید تفاوت جدی گذاشت. می خواهم به برخی از فعالین حقوق بشر و رسانه ها اعتراض کنم که سیاست گذاری های نادرستشان درواقع شرایط را بدتر کرده است چرا که واقعیات حقوقی و فرهنگی ایران در سیاست گذاری های کمپین های مخالف اعدام دیده نمی شود. اولین واقعیت این است که قصاص قاعده اصلی مجازات اسلامی در جرم قتل است. این یعنی اولین مرجع نجات مجرم/متهم محکوم به اعدام ولی دم یا خانواده مقتول هستند. مطابق این قاعده کمپین های مخالف اعدام یا رسانه ها در هر مورد خاص باید هدف اصلی خود را تشویق خانواده مقتول به بخشش بدانند. اما سانتی مانتالیست بودن این کمپین ها باعث می شود که درک خانواده مقتول ( هدف واقعی) فراموش شود و فرشته سازی متهم/ مجرم قصه ای که ما ایرانی ها عاشقش می شویم جای آن را بگیرد. در پرونده دلارا این امر به خوبی دیده شد. در آخرین روزها وکیل دلارا از همه افراد تاثیرگذار و رسانه ها خواست که برای رضایت گرفتن از خانواده ولی دم که از خانواده های فرهنگی و معتبر رشت هستند اقدام کنند. در صورتی که طی دو سالی که اطلاع رسانی درباره دلارا جریان داشت احترام و درک درد و حس خانواده مقتول که در این ماجرا مادر خود را را از دست داده بودند به فراموشی سپرده شده بود. شما خودتان را جای خانواده مقتول بگذارید. مادرتان کشته می شود و فرد متهم که به نظر شما مجرم است می شود فرشته بیگناه ,هنرمند با احساسی که اعدامش ( حق شما مطابق دین و عرف) گناه نابخشوده ای می شود. در واقع درد شما که ابدی است فراموش می شود و نجات قاتل از استیفای حق شما جای آن را می گیرد. من یادم است که اعدام فاطمه پژوه در سال گذشته برای همین کوتاهی در درک درد خانواده مقتول خصوصا از طرف رسانه ها تسریع شد. عبدالصمد خرمشاهی وکیل فاطمه پژوه گفته بود که مادر مقتول به دنبال قصاص فاطمه نبود و نظرش این بود که فاطمه در زندان بماند و قصاص نشود. یکی از اساتید حقوق دانشگاه تهران به من گفت که چند شب قبل از اعدام فاطمه در خانه ولی دم بودند برای کسب رضایت که اتفاقا داشتند به نتیجه هم می رسیدند که شبکه تلویزونی صدای آمریکا برنامه ای در این زمینه پخش می کند و آنها را به قدری عصبانی می کند که حتی فکر بخشش را فراموش می کنند

ولی اعتراض اصلی من به افراد تاثیرگذار و جمعیت های خیریه و مذهبی است که توصیه قرآن را به بخشش فراموش می کنند و تلاشی برای نجات افراد محکوم نمی کنند. مطمئن هستم اگر فلان حاج اقای معتبر یا وزیر یا حتی مرجع تقلید خانواده مقتول را به بخشش تشویق کنند یا مثلا در نماز جمعه ها از دردشان بگویند و یا حمایت شان کنند که اگر ببخشند علاوه بر نیکی در رفتار از امتیاز اجتماعی یا اقتصادی یا فرهنگی برخوردار می شوند تعداد اعدام ها کمتر می شود.منظورم از این بحث تلاش برای ترویج فرهنگ بخشش در ایران است. چرا که خانواده مقتول حق خود را انتقام می دانند و اجتماع هم از آنها انتظار دارد که مجرم را به کیفر برساند. اساسی ترین راه حل برای مقابله با فرهنگ انتقام ترویج فرهنگ عفو و بخشش است