Wednesday, April 30, 2008

دختری که بیست و چهار سال حبس بود

نمی دانم شما هم در خبرها ماجرای پدر اتریشی را خواندید که دخترش را به مدت بیست و چهار سال در زیرزمین خانه اش حبس کرده است. این مرد از وقتی دخترش یازده سال داشته به او تجاوز کرده و از جشن تولد نوزده سالگی الیزابت همان دخترش او را در زیرزمین خانه زندانی کرده است. او به مدت ۲۴ سال او را مورد تجاوز قرار می داد که نتیجه آن هفت فرزند نامشروع بین ۱۹ تا ۵ ساله است که سه تای آنها تا زمان آزادی نور خورشید را ندیده بودند. این ماجرای تلخ، طی چند روز گذشته در صدر اخبار دنیاست و همه را بهت زده کرده است. با اینکه زنای محارم در خیلی از کشورها به عنوان جرم رخ می دهد اما جرمی مکرر ئ مستمر آن هم طی بیست و چهار سال خیلی ناراحت کننده است. حالا کودکان بی گناه تحت مراقبت های پزشکی و روانپزشکی هستند و قرار است با هویت جدید به شهر یا کشور دیگری اعزام شوند. پدر بی رحم هم به اتهام زنای با محارم و زندانی کردن دخترش و فرزندان او در زیرزمین، قراراست محاکمه شود. وقتی به این فکر می کنم که چند نفر دیگر در دنیا تحت این شرایط هستند تجاوز و شکنجه و حبس بدون آنکه کسی بداند سرم به شدت درد می گیرد

عکس الیزابت را در هیحده سالگی می بینید الان این زن بیچاره چهل و دو ساله است

Friday, April 25, 2008

جنگ طلبی کلینتون

اینکه هیلاری کلینتون گفته بود در صورتی که او رئیس جمهور آمریکا شده باشد، آماده است به ایران حمله کند و آمریکا این قدرت را دارد که ایران را "کاملا محو" کند با هیچ توضیحی قابل درک نیست. به نظرم استدلال برخی که می گویند هیلاری کلینتون از زبان احمدی نژاد در محو اسرائیل استفاده کرده است درست نیست به چند دلیل : یکی اینکه منظور احمدی نژاد عدم به رسمیت شناختن مشروعیت دولت اسرائیل بوده است که آن هم حرف تازه ای از طرف ایران نیست. البته قبول دارم که این حرف نباید از زبان رئیس جمهور ایران گفته می شد چون بهانه های زیادی به دست دولت های ضد ایران داد. اما کلینتون کلمه ای را در زبان انگلیسی به کار می برد که معنای نابود کردن تمام و کمال چیزی است. از طرفی نامزد حزب دمکرات آمریکا در صورتی این حرف را می زند که آمریکا تجربه حمله به کشورهای دیگر را دارد و مجهز به سلاح های مرگبار است. در صورتی که ایران به هیچ کشوری حمله نکرده است. امیدوارم حداقل ایرانیان مقیم آمریکا مخالفت جدی خود را با سخنان وی نشان دهند و این خانم را از لیست نامزد خود برای ریاست جمهوری حذف کنند

Tuesday, April 22, 2008

گلوله

می بینید که گلوله تا چه اندازه ویرانگر است. به این فکر کنید که همین لحظه چند نفر در سرتاسر دنیا با جنگ و گلوله تهدید می شوند.به این فکر کنید که بشر سرمایه های عظیمی را چگونه صرف نابود کردن دیگران می کند. بک وقت عضو گروه صلحی بودم که یکی از اعضایش که خانم پزشکی بود می گفت اگر هزینه های گزافی که صرف تولید سلاح می شود در آزمایشگاه های پزشکی صرف می شد تا حالا علاج قطعی بسیاری از بیماری ها رامی دانستیم


پ.ن. ممنون از مهدی جان که این ویدئو را فرستاده است.

Saturday, April 19, 2008

این فیلم ها را به کی نشون می دین

دیروز در موسسه فیلم بریتانیا در لندن اثر این فیلم ها را به کی نشون می دین رخشان بنی اعتماد را دیدم. این فیلم یک ساعت و نیم خلاصه ساعت ها فیلم برداری طی دو سال از زندگی مردم فقیر شهرک فاطمیه است. آنچه در مورد این فیلم دوست داشتم اینکه در آن شهرداری به عنوان سازمان اداره شهری نهادی معرفی شده است که در صدد کمک به مردم است. چنین تصویری پروپاگاندای علیه ایران را در فضای خارج از کشور آن هم در سینمایی که از فقر حرف می زند کمتر می کند. علاوه بر آن فیلم به عنوان یک اثر مستند با مردم فقیر و گرفتار شهرک گره خورده بود و مسئولانه زندگی آنها را دنبال می کرد. این فیلم همینطور پدیده مهاجرت و بیکاری و فقر در شهرک های اطراف تهران را به خوبی از زاویه های مختلف بررسی می کرد. بهرحال دیدن این فیلم سئوالات زیادی در ذهن بیننده ای مثل من ایجاد کرد. اینکه چگونه می شود با فقر در کشورهایی در حال توسعه مانند ایران مبارزه کرد و یا اینکه چرا مردم اینقدر به دولت وابسته هستند و اخلاق رعیتی خود را دارند در صورتی مشکلات آنها با کمی مشارکت فعال هم قابل حل است. اگر یک روز پولی داشته باشم یا قدرتی صرف زندگی با جامعه محلی فقیر می کنم تا خود آنها برای توسعه توانمند شوند

Tuesday, April 15, 2008

زییایی

به نظر شما چرا انسان در برابر زیبایی اینقدر ضعیف است؟ با اینکه طعبیت نمونه های متفاوتی از تضادها اعم از زشتی و زیبایی به نمایش گذاشته است. به نظر شما زیبایی چه معنایی دارد؟ با اینکه تلاش های زیادی حتی از منظر فلسفی برای ارائه تعریف از زیبایی شده است اما هنوز بشر زیبایی را در سطح مادی بیشتر می پسندد. البته باید بگویم در هر فرهنگی این سطح متفاوت تعبیر می شود. علت نوشتن این مطلب این است که همین الان گربه سیاه همسایه که یک چشم است از میان چمن های آفتاب زده حیاط به پشت پنجره اتاق من آمده است و به در چنگ می زند تا نوازشی عیشش را کامل کند. اما من اصلا علاقه ای به باز کردن در برایش ندارم چون صادقانه بگویم موجود زشتی است. این بیچاره چند دقیقه پیش دید که من با چه علاقه ای قربان صدقه گربه سفید و پشمالوی همسایه می رفتم البته به زبان انگلیسی و حالا با حسودی تمام یک چشمش را دوخته به من و منتطر رفتار عادلانه ایی است. اما من به خودم اجازه می دهم که با تبعیض بر اساس زیبایی منکر التماس هایش شوم

Friday, April 11, 2008

حجاب

هفته گذشته برای کنفرانسی در ترکیه بودم. اولین تغییر مهم در شهر دیدن مکرر زنانی بود که حجاب داشتند که البته با حضور دولت جدید که وابسته به حزب اسلام گراهاست قابل درک است. آنچه در دولت قبلی از منظر حقوق بشری ناراحت کننده بود منع آزادی زنان برای انتخاب پوشش بود. حتی پرونده هایی مثل پرونده حقوقی شهین در دادگاه اروپایی حقوق بشر علیه دولت ترکیه مطرح بود. اکنون که زن ترک می تواند نوع پوشش خود را انتخاب کند چه با حجاب چه بی حجاب سکورلایسم مندرج در قانون اساسی ترکیه معنای بیشتری پیدا می کند. باید بگویم اصل آزادی پوشش در دولت های اسلامی پذیرفته شده است. به کویت و قطر نگاه کنید. به نظرم در کشورهایی که حجاب اجباری نیست بیشتر می شود حجاب اسلامی را دید. نمی فهمم چرا در ایران نه تنها حجاب بلکه شکل حجاب نیز اجباری و دولتی و سیاسی شده است. یک مثال می زنم. در اکثر کشورهای اسلامی زنانی که انتخاب کرده اند حجاب داشته باشند را در پوشش های متنوع و رنگانگ می بینید در حالی که حد اسلامی حجاب را کاملا رعایت کرده اند. اما در ایران حد اسلامی حجاب کامل کننده وظیفه زن نیست بلکه نوع پوشش نیز باید منطبق با چهارچوب های اجباری باشد. بنابراین اگر دختر مسلمان فلیسطینی با حجاب اسلامی خودش مثل پوشیدن شلوار جین و بلوز آستین بلند و چکمه به ایران بیاید احنمالا سر از ماشین گشت نیروی انتظامی در می آورد برای اینکه چکمه اش که تحریک کننده است و شلوار خانم هم به اندازه کافی گشاد نبوده است و بلوزش هم تا پایین زانو نمی رسیده است. افسوس که به خودمان حق می دهیم کلام خدا را بسیار سخت تر از چیزی که است کنیم وگرنه آرامش خلق خدا و خداوند از دیدن اعمال ما بیشتر بود

Wednesday, April 02, 2008

من فیلسوف نیستم. زندگی را آنچنان که حس می کنم، می آفرینم. زندگی را آنچنان که می آفرینم، می فهمم