تولد تازه
بعضی اشک ها سرد هستند و بعضی گرم. وقتی ازسر نا امیدی گریه می کنم، دلم سرد می شه و اینجوری که خنکی اشک ها پوست صورتم رو مور مور می کنه. بعضی وقتها اینقدر دلم با بعضی از کلمات، تصاویر، رویاها گرم می شه که گرمای مطبوع اشک به جونم می شینه، گرماش با روحم گره می خوره و یه جور انرژی به تمام امیدی می ده که سالهاست منتظره تا حماسه ای رو خلق کنه. امروز صبح جمعه هشتم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و پنج کلماتی ساده و شفاف از صفحه آبی ایمیل قدرتمند به طرف جایی که خیلی ها اسمش رو روح گذاشتند هجوم آورد. کلمات نیشتری شیرین به روح زدند و به قول مولانا قطراتی حاصل آن نیشتر شد که برای من دیگه به تعبیر مولانا دل نام نگرفت. برای من تحسین خداوندی بود که از جایی که فکرش را نمی کردم آرامش را هدیه داد
میلان کوندرا می گه اگه بنویسی جاودانه می شی واسه همین باینکه وب لاگم صفحه صورتی خاطراتم نیست اما می نویسم تا این لحظه به اندازه ظرفیت بالقوه هزاران آدمی که ممکنه این یادداشت رو بخونن تکثیر بشه و حتی اگه به دل یکی شون هم بشینه جاودانه شده . دلم می خواد داد بزنم تا صدامو از پشت فضای دیجیتالی بشنوید. آهای آدمی که این یادداشت رو می خونی، باور کن که اگه به چیزی که می خوای ایمان داشته باشی به تو بخشیده می شه. ادعای هیچ چیزی رو ندارم به جز تقسیم تجربه ای که داشتم پس باور کن سپیده همین نزدیکی هاست حتی اگر سالها منتظرش بمونی اما وقتی درکش می کنی اینقدر شیرینه که تمام اون روزهای خاکستری بدون سپیده یادت میره و فکر می کنی تازه متولد شدی
اشاره: عکس رو از معبدی در بانکوک گرفتم.همیشه نیلوفر آبی مظهر آروزیی بود برام که تو یه فضای بسته به ثمر می شینه در تایلند یاد گرفتم که بودایی ها با نیلوفر آرزو می کنن. اونو با شمع به دست می گیرن و آروز می کنن و یا اینکه نیلوفر نذر بود ا می کنن