درباه هنر
دیشب افتتاحیه نمایشگاه هنر در خاور میانه در گالری ساچی لندن بود که من هم با دوست عزیزم سحر که در ارتباط با هنر کار می کند رفتم. این آقای ساچی یا به عبارتی ساعتچی یک عراقی ثروتمند است که ارزش هنر معاصر را در گالری اش به رخ دنیا می کشد. نکته ای که بیش از همه چیز توجه من که یک بیننده معمولی بودم را به خود جلب کرد تکرار واقعیتی بود که می دانستم. این که تعریف هنر به نظر من عوض شده است. هنر دیگر آن استعداد یا تلاش یا خلاقیت نیست. هنر در دنیای امروز بازاری است. اگر دیروز بازار یعنی دیوار خانه های ثروتمندان امروز بازار گالری های غربی و روشنفکران خوش تیپی است که از بساط روشنفکری اشان فقط قهوه و سیگار باقی مانده است. به نظر من بسیاری از هنرمندان ایرانی که نماینده هنر معاصر ایرانی در غرب هستند از مزیت در ایران بودن خود و توجه سیاسی که به ایران می شود به نفع پول و شهرت استفاده می کنند. اگر زن هم باشند که شانس بیشتری در جلب توجه بیننده غربی دارند. مثلا در نمایشگاه دیشب آثار حجمی زن جوانی از ایران بود که درباره تن فروشی در تهران بودند. این به اصطلاح مجسمه ها بدن چاق زنان بی سری را به تصویر کشیده بودند که تمرکز اصلی بدنشان بر عضویی بود که می فروختند. وقتی این آثار را دیدم به سحر دوستم گفتم که اگر این آثار در ایتالیا ساخته می شد احتمالا هیچ ارزش هنری نداشت اما چون صدای ایرانی در آن شنیده می شود طالب بین المللی دارد. یکی از بدترین کارها آثار دو نقاش ایرانی بود که مثلا جشن عروسی در ایران را به تصویر کشیده بود. من نقاش نیستم اما نقاشی که به دل بشیند زیاد دیده ام . به نظرم این آثار می توانست کار بچه ای دوازده ساله برای کلاس نقاشی اش باشد و نمی دانم چطور این نقاشی که فقط راوی تفکیک جنسی زن و مرد در بسیاری از مجالس عروسی ایرانی است تحسین بیننده غربی را خود جلب کرده است. نکته دیگر من این است که آیا این هنرمندان عزیز هموطن که ایرانی بودنشان به آنها کمک به سزایی می کند تا مشهور و ثروتمند شوند قسمت کوچکی از این شهرت و ثروت را با جوانان ایرانی که یا استعداد هنری دارند یا علاقه به هنر تقسیم می کنند. هنرمندان جوان بسیاری هستند در شهر های کوچک که حتی نمی دانند در تهران چه خبر است چه رسد دسترسی به اینترنت و زبان بین المللی برای اینکه مثلا در لندن یا نیویورک چه می گذرد. مطمئن هستم که بسیاری از این به اصطلاح هنرمندان فراموش می کنند از کجا شروع کرده اند و چگونه می توانند به سایر هنرمندان کمک کنند. برای همین من به ابتکاراتی که در ارتباط با حمایت از هنرمندان جوان می شود خیلی اعتقاد دارم و احترام می گذارم. به دوستم سحر که برای سازمان جادوی ایران کار می کند گفته ام که شغل خوبی دارد چرا که می تواند بدون های و هوی های سیاسی یا بین المللی به هنرمندان بدون نام کمک کند. این سازمان سعی می کند از ثروت و ارتباط کسانی که با هنر سر و کار دارند استفاده کند تا هنرمندان جوان از آموزش و امکانات مورد نظر بهره جویند. آروز می کنم ماموریت این سازمان تعهد شخصی بسیاری از هنرمندان مشهور کشورمان هم شود