زن شهروند یا شهروندان زن
آغاز
شهروندی همواره مفهومی جذاب برای جریانهای مختلف اندیشه ای و سیاسی بوده است .از آنجا که شهروندی دارای شمول فراگیر وظایف و تعهدات فرد و جامعه در برابر یکدیگر است ونیز به همان نسبت جنبه فرد گرایانه و جامعه گرایانه را به خوبی پوشش می دهد، از استقبال رادیکالها ، محافظه کاران ، لیبرالها ، سوسیالیستها و.... برخوردار بوده است . فمینیست ها با ارائه تحلیل جنسیتی از شهروندی آن را مورد تاکید قرارمی دهند چرا که شهروندی علاوه بر تاکید کرامت انسانی با دیدگاهی تساوی گرایانه در صدد تقویت حقوق گروههای اجتماعی از طریق ایده ای است که آن را گفتمان عضویت می نامم. در کشور ما به علت وجود زمینه های تاریخی بسیار که اخلاق رعیتی را نهادینه کرده است نیاز به طرح ایده شهروندی را قدرتمند تر ساخته ولیکن شهروندی وپرداختن به آن در در حد شعار تبلیغاتی گروههای چپ و جزوه های تحقیقی پژوهشگران باقی مانده است .در مقاله مختصر زیر به رویکرد جنسیتی شهروندی خواهیم پرداخت و موقعیت زن شهروند را در برابر شهروندان زن بررسی خواهیم کرد
انسان شهروندی
در بررسی ادبیات مربوط به شهروندی معمولا این مفهوم در دو معنای عام وخاص به کاربرده می شود. در معنای خاص شهروندی رسمی مطرح می شود که با اندکی مسامحه به معنای عضوکشوری بودن ویا عضویت داشتن در محدوده دولتی ملی ، معنا می شود. درمعنای عام شهروندی مفهومی بنیادین وجوهری است که بر پایه مجموعه ای از حقوق اجتماعی واقتصادی برای انسان در موقعیت گروهی و اجتماعی قراردارد .این مقاله با طرح ایده شهروندی به مفهوم عام خود در نظر دارد به درک این مهم کمک کند که تقویت گفتمان شهروندی در کشور علاوه بر حل مشکلاتی چون ضعف مشارکتها ی مردمی ، تقویت جامعه مدنی می تواند در کنار گفتمان حقوق بشر به ارتقای موقعیت فردی _ اجتماعی زنان به عنوان شرکای اجتماعی بینجامد که علاوه بر کرامت انسانی برابر بامردان دارای هویت شهروندیشان ، وفاداری ، تکالیف ،مسئولیت و نقش هستند
رعیتی زن و شهروندی مرد
تقریبا تمام کسانی که بامفهوم شهروندی الفتی دارند ، خاستگاه ارسطویی آن را به رسمیت می شناسند . اجتماع سیاسی ارسطو در دولت شهر آتن با معدود مردان آزاد یعنی شهروندان خلاصه می شود که نا شهروندان (بردگان ، زنان ، کودکان ، بیگانگان و... ) سهمی دراداره امورشهر یا مشارکت بر آن نداشتند. به تعبیر ارسطو شهروند کسی است که به طور دائم در اجرای عدالت و حفظ دولت سهیم گردد. کسی که دارای دو وجه متمایز است حق احراز مناصب و حق دادرسی . البته این حق ناشی از سکونت محل معینی نیست چون بیگانگان وبردگان ساکن شهر، شهروند محسوب نمی شوند . از این رو حق دسترسی به دادگاها نیز بر اساس تفاهم نامه های کشور یا روابط بازرگانی دارای حق شهروندی نیستند که هنوز به سن بهره مندی از حقوق مدنی نرسیده اند و سال خوردگان نیز به علت پیری ازخدمت به دولت شهر معاف هستند . البته زنان هم به علت نقصان عقل از این سمت محروم بوده اند. درمنظر ارسطو شهروندان دریانوردانی هستند که شریک اجتماعی یکدیگر هستند.1 موقعیت انحصاری شهروندی آتنی موجب شد تا زنان به علت فقدان عقلانیت تنها درمقام پرستاران مردانی باشندکه موظف به مشارکت در اجتماع خویش بودند .موقعیت شهروندی زنان در امپراطوری رومیان قرون وسطی هم تغییر چندانی نیافت. با ظهور اندیشه های مدرن فرد- جامعه در قرن شانزدهم موقعیت زنان به عنوان رعایای شهروندان مرد موردتوجه قرار گرفتند توماس هابز با طرح اینکه طبیعت انسانها را در توانایی ذهن و بدن مساوی خلق کرده است از رابطه مستقیم هر فرد با دولت و حقوق و تعهدات برابر او سخن راند. شهروندان و دولت در جامعه سیاسی مدرن (در جامعه مدنی الگوی نظری هابرماس ) داری حقوق و وظایف متقابل هستند . به عبارت یاگر تصمیمی گیریهای سیاسی دولت در جامعه مدنی برای شهروندان الزامی است ولی قبل ازآن تعهد جمعی و مطالبات عمومی توسط جامعه مدنی به دولت منتقل شده است که دولت بر اساس آن اقدام به تصمیم گیریهای سیاسی می کند. ولیکن در سنت لیبرال هابزی که توسط جان لاک نیز توسعه یافت «مردان شهروندان و اربابان خانواده»2 در مقام شهروندی قرار می گرفتند. چارچوب استدلالی لیبرالها به علت فرد گرایی افراطی دارای دوگانگی ساختاری است.فمینیست ها با بدبینی به حوزه عمومی و خصوصی معتقد هستند که قرارداد اجتماعی مورد اصرار لیبرال هایک ادعای گزاف است . چرا که در این قرارداد توافقی از سوی زنان مشاهده نمی شود درواقع قرارداد اجتماعی بر پایه یک قرارداد جنسی از پیش تعیین شده مبتنی بر سرکوب زنان واقع شده است . از طرف دیگر اگر چه جنبش های زنان درقرن بیستم به پیروزیهایی در حوزه عمومی در خصوص حقوق کار ومشارکت سیاسی ختم شده است ولیکن همچنان در حوزه فردی رعایای مردان بود ه اند . در این مقاله کوتاه مجال نیست تا به رویکرد جنسیتی نئولیبرالها و سوسیالیستها به شهروندی بپردازیم . اما به صورت خلاصه در مروری بر سابقه شهروندی می توان ادعا کرد که در رویکرد لیبرالیستی که بیشترین نفوذ را در شهروندی خصوصا" درجوامع غربی داشته است زنان به دلیل تحت تاثیر بودن شوهرانشان و محرومیت از حقوقی که از طریق بازار به دست می آمده است در حوزه فردی پرستاران مردان ودر حوزه عمومی رعایای مردان بوده اند چرا که ارزشهای مساوات گرایانه در قرائت لیبرالستی درحوزه عمومی طرح شده ا ست در صورتی که برابری و درک موقعیت شهروندی برای زنان بیشتر در حوزه خصوصی مطرح است
حقوق بشر وشهروندی
حقوق بشر به معنای مزایایی است که نوع بشر ذاتا"و طبیعتا" دارای آن است و اعتباری نیست که به او اعطا شده باشد بلکه انسان به ماهو انسان دارای آن است . جهان امروزاین امتیازات را به عنوان معیار مشروعیت ودرک تحدید اقتدار دولتها در مقابل افراد جامعه می شناسد . حقوق بشر امری نیست که به حوزه داخلی محدود شود بلکه یک مفهوم و مقوله جهانی است و بر همین اساس است که مفاهیمی چون حقوق شهروندی جهانی (Global citizenship)جامعه سیاسی جهانی (Word policy)جامعه مدنی بین المللی (Society international civil) جامعه مدنی جهانی( Civil Society Global) در آثار اندیشمندان وچارچوب نهاد های بین المللی پدید آمده است . نگاهی به اسناد بین المللی حقوق بشر ، میثاقهای حقوق بشر ، کنوانسیونهای مربوط به حقوق پناهندگان ، زنان، کودکان، معلولان ،اسراء ،منع شکنجه ، منع خرید و فروش انسان ، منع بردگی ، جنایت جنگی ، جنایت علیه بشریت ، منع کشتار دسته جمعی و.... نشان می دهد که رابطه منطقی بین قرائت شهروندی و قرائت حقوق بشری تساوی است . یعنی در مفهوم شهروندی تضمین حقوق بشر مستتر است و رویکرد حقوق بشری نیز به شکل دیگری به شهروندی توجه دارد . شاید تفاوت عمده گفتمان حقوق بشر با گفتمان شهروندی این باشد که شهروندی بیشتر یک موقعیت گروهی است که با تاکید بر حقوق انسانی وفردی درصدد تبیین حقوق وتکالیف دوسویه افراد ونهادسیاسی از طریق مشارکت وتقویت جامعه مدنی می باشد ولیکن گفتمان حقوق بشری که به شدت هم سیاسی است با کنترل دولتها درصدد تقویت موقعیت انسان به ما هوانسان است . به نظرم شهروندی مفهومی پویاتر از حقوق بشر است که به دلیل توجه فرد و اجتماع وخصوصا" مشارکت فرد در اجتماع می تواند مکانیسم های عینی تر و علمی تری برای کنترل حقوق و تکالیف افراد و دولتها ارائه دهد . این امردر خصوص موقعیت زنان هم مصداق می یابد . سالهاست که از تصویب اسناد بین المللی حقوق بشری در مورد زنان می گذرد . جامعه بین المللی پسا نظامی از طریق حقوق بشردرصدد کنترل دولتهاست .ولیکن در نگاهی صادقانه به وضعیت زنان در کشورهای در حال توسعه نشان می دهد اگر چه طرح ایده حقوق بشر و تبدیل آن به یک گفتمان قدرتمند توانسته است به پیروزیهایی بینجامد ولی تاثیر چندانی در بهبود موقعیت فردی – اجتماعی زنان نداشته است .از طرفی نگاهی به تجربه کشورمان در خصوص حقوق بشرزنان مبین مقاومت نهادهای سیاسی دربرابر جهانی بودن حقوق بشر است . چه انسداد قدرت سیاسی درداخل مرزها کنترل برون مرزی را تاب نمی آورد .نکته دیگر اینکه بسیاری از اسناد حقوق بشری فاقد مکانیسم های لازم برای تعدیل وتعامل رابطه فرد با فرد است وهمانطور که می دانیم درکشورهایی مثل ایران ، زنان بیشتر از رابطه برابر بامردان درساختارهای فردی رنج می برند تا رابطه با نهادهای سیاسی درحوزه عمومی.به نظرمی رسد که شهروندی می تواند حلقه مفقوده ارتقای موقعیت زنان درحوزه فردی وعمومی باشد . با این توجه که ایده شهروندی محتاج تقویت ازطریق به چالش کشاندن فرهنگ رعیتی نهادینه شده درکشورومباحثه باقرائت های حقوق بشروسنتی ازموقعیت زنان است . مباحثه ای که به تدریج شهروندی را به یک گفتمان قدرتمند برای ارتقای موقعیت افراد وگروها خصوصا" زنان مبدل سازد
[1] رجوع شود به : ارسطو، سیاست ، ترجمه حمید عنایت ، تهران انتشارات انقلاب اسلامی ، 1371
[2] لاک معتقد بود که مردان اربابان خانواده هستند .بد نیست دراین رابطه نگاهی بیندازید به قانون مدنی خودمان که مرد (شوهر) را رئیس خانواده می داند
این مقاله توسط سایت کانون زنان منتشر شده است
0 Comments:
Post a Comment
<< Home