از کردستان تا انگلستان
چند روز پیش روبروی سازمان عفو بین الملل با عجله می رفتم که ساندویچی برای ناهار بگیرم که خیمه ای با عکس هایی از ایران نگاهم را جلب کرد. دختر نوجوانی عکس بزرگی از دو روزنامه نگار کرد به دست گرفته بود که اخیرا به اعدام محکوم شده اند. دادگاه رسیدگی کننده جرم آنها را محاربه اعلام کرده است ولی بسیاری می گویند که حکم آنها به علت روزنامه نگاری است... بگذریم ... از دختر نوجوان پرسیدم که از کدام سازمان می آیند گفت که یکی از محکومان عمویش است و پدرش را صدا زد تا بهتر جواب فضولی های یک هموطن را بدهد. پدر خانواده گفت که از شمال انگلستان به لندن آماده اند تا کاری برای برادرش بکنند. گفت که جایی را ندارند و شب ها در همین چادر می خوابند. روی چادر پرچمی هم بود که احساس کردم سمبل کردستان مستقل است. گفتم که اگر می خواهند به برادرشان کمک کنند بهتر است این پرچم را بردارند چون اگر ادعا دارند پرونده ایشان ناشی از دعوای آزادی بیان است نه محاربه به قصد استقلال کردستان... این پرچم یک جور ناجوری ساز مخالف زدن است و این اصلا به برادرشان کمکی نمی کند. مرد پرسید که شما به فدرالیسم اعتقادی ندارید گفتم که نه در ایران ...چرا که ما در آن مملکت به ثبات و صلح بیشتر از هر چیز دیگری نیاز داریم... زیاد حرف زدیم در آخر قبول کرد و پرچم را برداشت. برای او آزادی برادرش مهم بود ... موقع خداحافظی گفتم که احساسم این است که پرونده اشان زود تعدیل می شود . لبخندی زد و به زبان شیرین کردی دعایی کرد برای آزادی برادرش که امیدوارم زود قبول شود. بعد که به دفتر آمدم ایمیلی خواندم در مورد رد دعوای پناهندگی ساقی قهرمان ( مصاحبه با ایشان باعث توقیف روزنامه شرق شد) گویا ایشان درخواست پناهندگی اش در انگلستان بر اساس همجنس گرا بودشان توسط دادگاه مربوطه رد شده است پلیس این خانم را در شمال انگلستان دستگیر می کند و به فرودگاه هیتروی لندن می آورد تا سوار هواپیما کند اما در لحظات آخر نامه ای از یکی از مسئو لین می رسد که وقت بیشتری به ایشان داده شود تا بتوانند دعوای خود را ثابت کند. گویا در آن نامه ذکر شده بود که اگر این خانم به ایران برگردانده شود ممکن است به علت همجنس گرایی اعدام شود
0 Comments:
Post a Comment
<< Home