شرافت انسان
نامه 53 به مالك اشتر درنهج البلاغه اين است كه "و اشعر قلبك الرحمة للرعية والمحبة لهم واللطف بهم و لا تكونن سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان : اما اخ لك فى الدين او نظير لك فى الخلق ..." يعنى در دل خويش مردم را دوست داشته باش. براى مردم چون درنده اى نباش ... چون آنها دو صنف اند يا برادر دينى تواند يا اگر مسلمان نيستند در خلقت مانند تو يك انسانند. قرآن مىگويد "لقد كرمنا بنى آدم " يعنى انسان به ما هو انسان شرافت دارد ولو اينكه كافر باشد چون انسان نزد خداوند احترام دارد و اين صريح آيه است
11 Comments:
سلام خانم دکتر
فکر کنم عکس های اعدام وبلاگ من ارزش دیدن ندارد اما ارزش نظر دادن را دارد
چطور این آیه و روایت را با این تفسیر با آیاتی مانند قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا الیوم الآخر و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون (سوره توبه) جمع میکنید؟
salam man ro pazira bashid
manzooretoon az ovordane in matlab va aye che?
dar asre hajar ke zendegi nemikonim emroze dar hade aghal mamlekate khodemoon hame midonan ke ensan sherafat darad sanadesh ham ine ke dore barde dary tamoom shode
agha bedone nam
baz ino yadam raft ke begam behtar nist hadafetoon ro az matalebi ke miarid zekr konid
pisha pish eyde mab as ro be shoma tabrik migam
agha bedone nam
Be nazaram bazi az ayate Ghoran mesle aye soreye tobe matof be dorane tasis e dolat e Islami zaman e hazrate rasool bodehand , va hal hazer bayad tore dighari be annha neghah kard, shayad baraye inke ann vaght Islam ba lashkar keshi ghostaresh meyadft ama alan dar doree hasteem ke Islam bayad dine rafat va mehrbani bashad vagharna Talebanisim roshd mikonad va in ghone az Islam chizi baghi nemanad,
پس شما هم از طرفداران این ایده هستید که اسلام به زور شمشیر گسترش یافته؟
اگر کرامت آن طور که شما معتقدید ذاتی هر انسانی است و هیچ گاه قابل انفکاک نیست در آن دوره هم نمی توانست از انسان منفک شود.
به نظر من میتوان هر دو آیه را جمع کرد اما با توجه به این نکته که طبق آیه سوره اسرا کرامت ذاتی انسان نیست بلکه به اعطای خداوند است (کرمنا) یعنی ما کرامت دادیم. حال اگر کسی با وجود اتمام حجت بر او از طرف خدا باز هم راه عناد را پیش بگیرد، چه ایرادی دارد که خداوند آن کرامت اعطایی را از او سلب کند؟
هنوز منتظر جوابتون هستم
1- من اعتقادی ندارم به اینکه اسلام به عنوان مذهب از طریق شمشیر گسترش یافته است. مسلم می دانم که برای بسیاری خصوصا گروه های ستم دیده راهی برای نجات بوده است . ولی همه ما در تاریخ اسلام خوانده ایم که جنگ های بسیاری برای تاسیس حکومت اسلامی صورت گرفت که شاید شرایط آن زمان تحمیلش می کرد. در مورد تایید یا نقدش نظری ندارم چون خیلی اصولا سوادم از تاریخ اسلام سواد عمومی است.
2- شدیدا اعتقاد دارم که کرامت امری ذاتی است و معیار آن شایستگی انسان با تقوا نیست. قبلا یک مصاحبه با آیت الله صانعی انجام داده بودم که در شرق چاپ شد.http://http://www.sharghnewspaper.com/840527/html/vs8.htm برایتان اینجا می گذارم اگر لینک شرق باز نمی شود
جوهره اصلى حقوق بشر پاسدارى از حيثيت انسانى است. هر انسانى فارغ از جنس، رنگ، نژاد،مذهب داراى حيثيت انسانى برابر با ديگر انسان ها است. برخوردارى از حيثيت و كرامت انسانز برابر، از اصول بنيادين حقوق بشر است كه در هيچ شرايطى تخصيص نمى خورد. بنابراين منشاء برخوردارى از حقوق برابر و يكسان حيثيت انسانى برابر و يكسان است نه تعلق به جنس، نژاد، مذهب و يا حتى خط مشى سياسى غالب. بحث قابل توجه در اينجا جايگاه حيثيت انسانى در دين اسلام است. به موجب آيه شريفه «و لقد كرمنا بنى الادم» خداوند كرامت انسانى يكسان به تمامى انسان ها عطا كرده است. آيه شريفه مذكور منطبق بر صفت عاليه عدل الهى است لذا بحث مربوط به تقوا كه معيار تخصيص و سنجش حيثيت انسانى در دين اسلام است، تامل و تفكر نوينى مى طلبد. (شخصاً معتقد هستم كه تقوا تعريفى موسع مى طلبد.) در اينجا بحث مربوط به جايگاه حيثيت انسانى در دين اسلام و ارتباط آن با تقوا در قالب اين مصاحبه با آيت الله صانعى كه به همت سازمان دفاع از قربانيان خشونت صورت گرفته، ارائه مى شود
خداوند متعال در سوره اسرأ مى فرمايد: ولقد كرمنا بنى آدم . آيا كرامتى كه خداوند به انسان عطا مى فرمايد ناشى از ذات و طبيعت انسان است يا به تعبير بعضى از صاحبنظران منشاء آن تعلق مشيت پروردگار است، چه اينكه اگر كرامت را ناشى از تعلق مشيت پروردگار بدانيم ، كرامت انسان مستلزم تكليف يعنى تسليم در برابر خداست . از اين رو مستند به آيه شريفه : ان اكرمكم عندالله اتقيكم، ملاك برترى انسان ها تقوا و پرهيزگارى تلقى مى شود. نظر جناب
عالى چيست ؟ آيا كرامت انسانى منشاءتقوا است يا تقوا كرامت را مى آفريند؟
كرامت انسانى كه عطيه و لطف الهى نسبت به انسان است (ولقد كرمنا بنى آدم )، (آيه ۷۰ سوره اسرأ) به طور قطع و صد درصد، انسان را گرامى داشتيم و كرامت و بزرگوارى را به او داديم كه از مظاهر آن اختيار و عقل و تسليم شدن در مقابل حق و عدل است و منشاء تقوا نگه دارى انسان از تخلف از عدل و پرهيز از ظلم است و آيه (ان اكرمكم عندالله ) مربوط به ارزش انسانى نزد خداوند است و اثر كرامت خدادادى در خلقت است و از هم جدا است در حقيقت آيه ولقد كرمنا مربوط به قرب به حق و به فعليت رسيدن آن كرامت بالقوه خدادادى است پس كرامت منشاء تقوا است
گوهر و ذات تقوا چيست ؟ اگر بگوييم تقوا حركت در چارچوب دين اسلام است پس مسيحيان چه ؟ آيا آنها داراى كرامت نيستند؟ و اگر تقوا را عمل به بايدها و نبايدهاى اديان آسمانى بدانيم ، پس كسانى كه معتقد به اين اديان نيستند مثل يك هندى كه بودايى است يا چينى كه به آئين كنفوسيوس معتقد است ، آيا داراى كرامت نيست ؟
گوهر و ذات تقوا حركت در چارچوب معروف و منكر و حق و عدل و باطل و ظلم عقلايى است يعنى انسان از هر آنچه كه وجدان انسانى اش و وجدان عقلا و انديشمندان آن را باطل و ظلم و مرتكبش را مستحق مذمت مى دانند فاصله گرفت و به آنچه كه آن را حق و عدل مى دانند و فاعلش را مستحق مدح و تمجيد مى دانند توجه كرد و عمل نمود، اين انسان متقى است و اين تقوا انسان ساز است و عامل سعادت فرد و جامعه است. آرى دامنه ظلم و عدل و امثال آنها در نظر الاهيون به تبع وحى و گفته پيامبرانشان توسعه پيدا مى كند و چون عقيده هر متفكر و فيلسوف و دانشمندى بر آن است كه حرام هاى خداوند براى فرد و جامعه قطعاً ضرر و مفسده دارد و ارتكابش ظلم است و تركش عدل و همين معنا در واجبات به اعتبار منافع و مصالح وجود دارد يعنى ترك واجب ظلم است، آرى بقيه انسان ها كه موحد نيستند، بى تقصير هستند چون اصولاً از مسائل توحيدى و دينى غافلند و از نظر عقلى و كتاب و سنت ، آنان در ارتكاب آنچه كه حرام است و ربطى به حقوق جامعه و مردم ندارد و فى حد نفسه در نظر آنها ظلم نيست گرچه مخالف با قوانين الهيه است اما موجب عذاب نبوده و عذاب نمودن خلاف عدل ذات بارى است چون بدون بلوغ حجت و دليل و با غفلت نمى توان مواخذه كرد و مواخذه با غفلت و قصور، خود ظلم است و همين معنا نسبت به ترك واجبات هم ثابت است
در ديدگاه قرآنى آنجا كه خداوند مى فرمايد: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعاوفوا» تفاوت در طبيعت و خلقت انسان ها به دليل اعتلاى كمال و شعور آدمى است . اين استدلال كه تفاوت در خلقت زن و مرد موجب تفاوت در حقوق و استعدادها است آيا برخلاف ديدگاه قرآنى مذكور و كرامت انسانى زنان نيست ؟! نظر شما در اين خصوص چيست ؟
ديدگاه وحى و قرآن كه با صراحت زن و مرد را مساوى دانسته بر نظريه اعتبارى و غير اصولى و غير برهانى ديگران مقدم است بلكه اصولاً قرآن و وحى آنقدر در حد بالا از تماميت و درست بودن و مطابق با واقع بودن است كه نبايد با نظريه هاى ديگر مقايسه شود و اصل مقايسه نادرست است چه رسد به موردش
اينكه مى گويند اگر تبعيض در حقوق برحسب تفاوت خلقت باشد؛ مثل آنچه در مورد زن و مرد است و شهيد مطهرى به آن اشاره دارد، اين تبعيض عين عدالت است ، آيا به نظر شما تبعيض هم مى تواند عادلانه باشد؟
از فرمايشات آن شهيد بزرگوار عالى قدر در رابطه با جملات نقل شده اطلاع كامل ندارم اما مسلم است كه به تبعيض در حقوق بين انسان ها با عدالت عادى چه رسد به عدل الهى منافات داشته و دارد و با هم نمى تواند سازگار باشداستاد، با عنايت بر اهميت كرامت انسانى تفاوت ديه زن و مرد با چه منطقى قابل استدلال است ؟
به نظر فكرى بنده تفاوتى نيست و پاسخ اين سئوال را بايد بزرگانى كه صاحب نظر در تفاوت هستند بفرمايند و بيان دارند
مهم ترين چارچوبى كه انسان ها تاكنون براى حفظ كرامت انسانى تدوين كرده اند، اعلاميه جهانى حقوق بشر است . در اسلام چگونه كرامت انسانى محفوظ مى ماند؟
با قرآن و سنت كه همراه با ضمانت اجرايى از درون انسان ها كه همان ايمان به وحى و وظيفه است و به نظر اينجانب در اسلام هيچ تبعيضى در حقوق اجتماعى بين انسان ها وجود نداشته و ندارد، نه رنگ و نژاد و نه جغرافيا و مكان و نه مذهب و مليت و نه مرد بودن و نه زن بودن و امثال آنها از امورى است كه تبعيض نسبت به آنها ظلم است
همانطور كه در اين مصاحبه تاكيد شده است انسان ها به ماهو انسان داراى حقوقى هستند كه غيرقابل تفكيك ، جدا ناپذير و ناگسستنى است. بنابراين گفت وگوى مذكور تاكيد دوباره بر اين مهم دارد كه هر تخصيصى به حيثيت انسانى برابر، در تضادى عميق با تعريف بنيادى حقوق بشر است كه در جهان امروز به صورت يك گفتمان قدرتمند داراى كاركردهاى سياسى، حقوقى، فرهنگى و اجتماعى است
این مصاحبه را چند بار قبلا خوانده بودم. اما در مورد مطلبی که من در مورد ایه عرض کردم جوابی در آن نمی بینم جز چند ادعای بدون دلیل. من نگفتم کافر حقی دارد یا نه. حرف من این بود که اگر خدا بخواهد آن کرامتی را که به بنی آدم داده به دلیل عناد و لجاجت او باز پس بگیرد هیچ محالی پیش نمی آید و ظاهر بسیاری از فتاوای فقها که متخذ از آیات و روایات است همین است. به عنوان مثال بحث مربوط به جهاد ابتدایی که در صورت حضور امام معصوم مشهور قوی فقها قائل به جواز آن هستند اگر چه در عصر غیبت اختلاف وجود دارد.
ضمنا انچه آیت الله صانعی در مورد تبعیض ناشی از تفاوت گفته اند اصلا برای من قابل هضم نیست. به نظر تساوی در چنین مواردی ظلم است نه تبعیض. بالاخره علل متفاوت معلولهای متفاوتی را طلب میکنند. به قول فلاسفه الواحد لا یصدر الا من الواحد.
نکته دیگر این که من میان بحق تفاوت دیه زن و مرد و کرامت آنان ارتباطی نمی بینم. اگر این تفاوت به کرامت ضربه بزند، لابد باید تفاوت ارث زن و مرد نیز به آن ضربه بزند و حال آن که صریح آیه 11 و آیه آخر سوره نساء تفاوت در ارث است و خود آیت الله نیز به همین مطلب فتوا داده اند.
باید از ایشان بپرسید اگر روایت را به خاطر مخالفت با آیه طرح میکنید، آیا یک آیه را به خاطر مخالفت با آیه دیگر هم میتوان طرح کرد یا باید گفت آیه کرامت اصلا ناظر به این مسائل نیست؟
باز هم از این که وقت شریفتان را گرفتم معذرت میخواهم ولی خوب دوست داشتم با کسی که مثل من فکر نمیکند صحبتی در این مورد کرده باشم شاید برای هر دوی ما مفید باشد
montazeram javabetoono beshnavam
Post a Comment
<< Home