چقدر قدر می شناسیم؟
همیشه گفته ام که از سال 1380 به بعد افسردگی سیاسی گرفته ام. دیگر حتی به سختی صفحه سیاسی روزنامه ها را می خوانم با اینکه ادعایم کمی مسخره به نظر می رسد چون در مملکتی که راننده تاکسی تئوریسن سیاسی است دیگر جایی برای فرار از سیاست باقی نمی ماند. اما بعضی چیزها با اینکه به شدت سیاسی است طعم دیگری برای بعضی از آدمها متل من دارد. آزادی اکبر گنجی از آن دسته است. وقتی عکس های او را دیدم به گریه افتادم. نه برای غربتش در زندان، نه برای آزادی بیان، نه برای زندانیان سیاسی بلکه برای غربتش در جامعه ای گریه کردم که همیشه به قهرمان نیاز دارد، قهرمانان افسانه ای که اصلا نمی توانند وجود خارجی داشته باشند. برای همین افسون زدگی ست که آنانی که برای آنها گام برداشته اند را قدر نمی شناسند. سال های 76 و 77 با اکبر گنجی در روزنامه خرداد و فتح کار می کردم. بعضی وقتها می شد که هیجان زده به گفتگوهایش با عماد باقی گوش می کردم تا ایده ای برای یادداشتی که می نویسم پیدا کنم. اما شاید در بین این سالها که او در زندان بود فقط هر چند ماهی به یادم می افتاد که در زندان است و دلتنگ زندانی بودنش می شدم. حالا او بین ماست. از خودم می پرسم آیا به او مدیونیم؟ از خودم می پرسم اگر به او مدیون باشیم پس باید چند نفری باشند که دلشان برای او وقتی که زندان بود و وقتی که آزاد شد، تپیده است ؟ می خواهم که این آدمهای قدر شناس را بشمارم اما شمارشم چنگی به دل نمی زند
2 Comments:
Although I have never known Ganji personally, how ever, his safe return to his family brought tears in my eyes. One more person has been saved. Happiness, peace, … That’s what we need. HAPPY NOROOZ!
مطلب جالبي بود. درصورتي كه مايل باشيد مي توانيد به وب لاگ من هم سري بزنيد. خوشحال مي شوم از نظراتتان بهره مند گردم:
http://yadi2004.persianblog.com/
مرسي محمدي
Post a Comment
<< Home