خواستم که زن باشم
ساعت از نیمه شب گذشته است و من با بهانه های دل در کنج خلوتم کز کرده ام
دلم گرفته است .بعصی وقتها مثل امشب فکر می کنم که سالهای زیادی از عمر من می گذرد و باید زودتر بار سفر آخرت را ببندم. فکر می کنم پیرزنی هفتاد، هشتاد ساله شده ام،نه آرزویی دارم که به امید آن زنده بمانم نه انرژی که به جنگیدن ادامه دهم. فکر می کنم باید برم یک گوشه ای بنشینم و منتظرحضرت عزرائیل باشم تا مرا از احساس این همه درد رها سازد.خسته ام از این همه تلاش برای اثبات طبیعت ساده انسانی ام. خسته ام از این همه فریاد برای پر کردن فاصله ای که با مثل آدم زیستن دارم. خسته ام از تذکر بی منطق دیگران که تو زن، دختر، خواهر، همسر و مادر هستی و باید در این چهارچوب که مرد، پدر، برادر، همسر و پسر ترسیم می کند، نفس بکشی و شما نمی توانید تصور کنید که چقدر سخت است تا بتوانید بی نهایت جنونتان را تا سقف آهنین منطق آدمهای دیگر محدود کنید. چقدر سخت است که مجبور باشید با همه چیز بجنگید تا به شما اجازه بدهند که خودتان باشید.چقدر سخت است شما با خط کشهایی اندازه گرفته شوید که کوتاه ترین ها را بلند ترین ها می داند. چقدر سخت است در جامعه ای که همه چیزش را می خواهد به شما تحمیل کند، آگاهانه و خلاقانه نقش آفرینی کنید.چقدر سخت است که عاشق زنانگی اتان باشید و همه به شما بگویند تو یک هیچ هستی مگر اینکه کنار مردی بیاستی. چقدر سخت است کرامت تو را درنیکوشوهرداری و فرزند پروری و صبر جمیل و صدای خفه شده بدانند.چقدر سخت است که وقتی می خواهی از خودت حرف بزنی اگر در جا تو سرت نزنند یا به مسخره ات می گیرند و یا آن لقب حرص آور همیشگی را به زبان می آورند که شما فمینیستهای ضد مرد. یادم است قبل ها پاسخ همیشگی من انکار فیمینیست بودنم بود. فیمینیست بودن به این معنا که دلم می خواست به اندازه تمام زن بودم از انسانیت بهره مند باشم. بعدها تلاش کردم که نشان دهم من نفرتی از هیچ مردی ندارم و گناه تسلط تاریخی مردانه را به پدر و برادر و همسرم تحمیل نمی کنم اما حالا فقط لبخند می زنم و نمی دانم به کسانی که اصلا قصد گوش کردن ، قصد دیدن ندارند چه باید بگویم.من خیلی سخت جنگید ه ام برای این که به دنیای اطرافم بقولانم که هستم. من یک زن هستم .آنها می خواستند از من یک هیچ بسازند اما خواستم که زن باشم
من شاید هیچ باشم در لجنزار بودن که
به دریوزگی شما می انجامد و
تک تک کشکول های تهی اتان را
همراه با پس مانده های یک سنت به ژرفای عدم می کشاند
هنگامه ازل که خدای من و شما، هیچی را به من می داد
حسرتِ بودن ساخت تصویری مبهم که
تا نهایتٍ ابد با تن من خواهد ماند
آن احتضار که تکه ای نان لبانم را بر هم دوخت و
سکوت با تن من آرام سوخت
یاد گرفتم تا بخوانم مرثیه بودن را
چون ترانه ای شاد و کودکانه بدون آن که
سوگوار نبودن خویش باشم
آن احتضار که سنگین می کرد
تا بوت ها را تن پژمرده عشقها، احساسها
افسانه ها، ایمان ها، پروازها و
صاحبانشان در سکوتی متعفن جنازه ها را بدرقه می کردند
پرسیدم چقدر راه است از بودن تا شدن؟
اینقدر هست آیا که خستگی راه لذت رسیدن را از خاطرم برباید؟
آن احتضار که مردگان با لاشه هایی پف آلود
خونشان در بزرگترین خیابان شهر نبودن خویش را امضاء کرد
تجربه کردم ، می خواهم باشم
فریاد زدم من هستم
روحی که زیر تن سنگین بودن
خواستن را می خواهد و
من با چشمهایم که دیرگاهی است انتظار را پس راهی مونس است
با لبانم که سکوت آن را معبر کلمات دست سوم ساخته است
با احساسم که از آخرین خزان گم شده است
هنوز که هنوز است، می خواهم باشم
هر چند شما مرا هیچ بخوانید
اسم این شعر را بودن یا نبودن گذاشته ام. باور کنید بعضی وقتها مثل امشب اینقدر خسته
می شوم که ترجیح می دهم بمیرم تا یک هیچ باشم.در شهر من تهران همه چیز با آدم سر جنگ داشت. باید ماسک می زدم تا دارم نزنند. باید همه چیز را حساب می کردم. باید جذر آدم بودن را می گرفتم. باید منافع عاشق شدن را می سنجیدم. حتی همجنس هموطن هم با تحقیر ،اتهام ، تردید و حسادت با زن دیگری از کشورش به گفتگو می نشست.فکر می کنم بسیاری از زنان کشور از آنجا که قرنها از درگیر شدن در فرآشد حیات اجتماعی محروم مانده اند،از آنجا که قرنها در حسرت شناخته شدن و تحسین شدن مانده اند،از آنجا که قرنها با تحقیرهای فراوان اعتماد خود را نسبت به کرامتشان از دست داده اند، حق دارند در برابر همجنسان کمی متفاوت تر واکنش های انفعالی نشان دهند.اما من از این همه بی صدایی در بسیاری از زنان ایرانی در حالیکه پر از درد هستند، خسته شده ام.من از آینده می ترسم. جامعه ما از درون در حال استهلاک است. دروغ گویی و فریبکاری همه گیر شده است. ژست های روشنفکرانه تو خالی بهانه های تازه ای برای اثبات بودن می آفریند. دیروز به وب لاگ ها و وب سایت های زنانه نگاهی می کردم. خوب اینکه یک دختر جوان ایرانی از جامعه اطلاعاتی برای تقسیم احساسا تش استفاده می کند، قابل تحسین اما فلسفه این کپی کردن بی فایده حرفهای قلبمه غیر قابل هضم فیمینیست های صد سال پیش یا تصویر سازی بدون باور زنی که هزاران درد درمان نشده دارد را نفهمیدم. با خودم گفتم اگر بعضی از دختران بااستعداد ما فقط تجربه های زنانه اشان را تقسیم کنند خیلی ارزشمند تر است تا اینکه لغت نامه فرهنگ فیمینیستی خود را به رخ همجنسان بیسوادشان بکشند. بگذریم داشتم می گفتم که خیلی چیزها است که مرا در شهری که دوستش دارم می ترساند. از این می ترسم که عشق و دوستی خیلی وقتها بی معنا می شود. از اینکه سرمایه اجتماعی به وضع اسف باری پایین آمده است.ازاینکه نا امنی برای همه قابل لمس است .نا امنی اقتصادی، نا امنی سیاسی ، ناامنی اجتماعی... از اینکه مهمترین مساله ما اثبات این امر است که ما انسانیم و حق داریم .از اینکه آدمها یا باید از آب گل آلود ماهی بگیرند یا با خودشان و زندگیشان سرگرم باشند یا حرص بخورند
16 Comments:
Hey, how's it going? I'm just passing through. Lovely blog you got here.
Thanks Philosopher!!!
salam,in daghighan chiz ke man emrooz besh fekr mikardam, harfe yeki az dostam baes shod dobareh yadam biyad man ye zanam ba tabo h ziyadi ke baram bevojood ovrdan, va har vaght bebinan in mahdodiyat ha be zarareshoone ono kenar mizaran
kheili sakhteh zir in feshara baz betooni az zan boodanet khoshhal bashi
سلام دوست خوبم. حرفهايت به دلم نشست چرا که حرف دل خودم بود. حتی اگر در خانواده هم بهت بگويند خودت باش و زن باش و آزاد (مثل خانواده من)٬ وقتی بيرون بيايی همانی... در مدرسه٬ دانشگاه٬ اداره٬ شرکت و ... باز هم همان ضعيفه هستی و همان حس را خواهی داشت... خيلی سخت است... ميدانم
سارا جان قسمت آخر نوشته ات در مورد آنها كه نوشته هاي فمينيستها را كپي ميكنند، برايم جالب بود و آگاهي به من داد كه واقعا بعضيها اينقدر كه با نوشته هايشان نشان مي دهند، عالم دهر نيستند و نوشته شان كپي بيش نيست. اما يك انتقاد هم دارم و آن اينكه اين باز هم خوب است و بهتر است كه همانطور كه خودت گفته اي ، حسادتي در كار نباشد و بگذاريم كه اينها كپي برداريشان را بكنند و فكر نكنيم كه دارند پز مي دهند و از آن نوشته ها استفاده كنيم و به معلوماتمان اضافه كنيم.
همانطور است نوشته آنهايي كه از تجربه هاي زنانگيشان مي گويند كه آن هم ارزشمند است و با تو موافقم.
خوش و خرم باشي، اين دوران بي حوصلگي گذراست.
سلام
از اینکه هنوز هم به آرمان هاتون وفادار موندید خوشحالم.البته نمیشه نا امید بود حتی اگه بانگ سکوت آدما شنیده نشن:جادوی آگاهی با روش های نو کار خودشو میکنه.
Merci az hameye shoma, Kalaghsiah,
mehrnaz va aghaye khatami far .
man be web loghaye shoma sar zadam, khoob bood khaste nabashid.
Mehrnaz moafegh hastam ke copi kardan lazeme aghe bekhahim bedonim bagheye chi mighan ama bayad bedonim ke be tajrobehaye vatani bishtar ehteyaj darim.
salam
sahar aziz
man aval ehsas mikonam jameh dareh taghir mikoneh va khnomha hoghogheshon ro bishtar daran dark mikonan va talab mikonan va in divarha bayad beshkanad ta rahi baz shavad .
man feker mikonam bishtar khod khanomha be in masleh bishtar daman mizanan va be hagh o hoghogh khod vagef nistan o talab nemikonan .
shoma inhgar mitavanid az gheshre roshanfeker beghirid ke ahle motaleh hastan ba pida kardan tiraje majaleh zanan ke cheghadr mahianeh chap mishvad , va in raham dar nazar beghirim ke in masleh az dirooz etefagh naioftadeh marboot be salian door hast hata zamani ke maryam , masieh ro be donya avard ke tanha tarifi ke az maryam hast donya avordan yek mojod mozkar va in didi hast ke kamelan zan ra be onvane yek bar konanadeh hast hata dar balatarin tarif ke khastan be jame neshon bedan va dar sheklhaei dighar ham ke midonim .
sahar jan dar rabteh ba in neveshteh bodi ke tamom javanan khob irani bar grdan be iran . ma hameh vaghti ke dardemon beghireh cheshamon ro baz mikonim vagarnah aslan baramon mohem nist on mogeh ke khili ha dastan dard mikeshidan ma cheshmamon basteh bood va nabodim saei konim yekam sadeghaneh be masel negah konim ta betonim aval masel ro be dorsti bebeinim baad be donbal rahe haal beghrdim ya arezoee konim shodani .
Ali
sahar jan dar rabteh ba in neveshteh bodi ke tamom javanan khob irani bar grdan be iran????
Man chizi raje be in naneveshtam???
Koja yekhamcin chizi az man khondi?
At Monday, March 14, 2005, Sahar said...
Mamnon Ali,
Man ham matnhaee ke shoma miferesteed mikhanam.
Omidvaram Hameye Javonhaye Khobe Irani mesle shoma dobareh be Iran barghardand
inam weblog dighar man hast
www.hoooo.persianblog.com
Salam Ali,
Ghabool daram ke fazaye jame ma tori shodeh ke mardom makhsosan javonha ba moshkelate zeyadi robero hastand. Ghabool daram ke bayae beseyari hata nafas keshidan dar jameye Irani sakhat shodeh ama manzoor man faghat in bood ke omidvaram fazaye Iran tori bashe ke betoneem to keshvar bemonim va kar konim na inke har kodomemon yek jaye donya bashim,
aghr dost dari yek mozoei dar omidyar beghzarim vain mozo ro matrah konim va be bahs benshinim manam saei mikonam az kesani ke dar kharej az iran hastan davat konam va kesani ke dar dakhel iran hastan ke mozo ro be jolo beebarim shayd be moshtarkato resideh shavad .
Khoob mozoee!!!!
salam
hameye harfaton doroste ,vali chera ye rahe hal nemidid,hameye ma dokhtarha harshab be in mozoha fekr mikonim va akheresh ba in doa ke kash pesar bodim khabemon mibare..in haghighate enghadr hamechi sakht mishe ke bazi vaghtha faryad mizani ke khodaya mano chera zan afaridi...hata hagh nadari ehsas dashte bashi..vaghti behet eftekhar mikonan ke ghaza pokhtan balad bashi ,hameye tabestono khone bemoni...age bekham baraton benivasam khili ziad mishe vali biayd ye fekri bokonim ta vaghti khialemon az in chizha rahat nashe nemitonim be chizhaye bozorgtar beresim.
salam
khanome sahar men in meqale ra terjome kerdem be zabane kurdi albete ba ajazeye janaballi waqeen khaili por mani bood in hem emaile mene "karokhkhandani@yahoo.com"
salam
khanome sahar men in meqale ra terjome kerdem be zabane kurdi albete ba ajazeye janaballi waqeen khaili por mani bood in hem emaile mene "karokhkhandani@yahoo.com"
Post a Comment
<< Home