Friday, October 24, 2008

اگر دنیا می توانست رای دهد

روزنامه اکونومیست در مطلبی تحت عنوان اگر دنیا می توانست رای دهد نشان داده است که تعداد طرفداران اوباما برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برتری قابل توجهی بر طرفداران مک کین دارد. البته اینکه چه کسی جام ریاست جمهوری آمریکا را ببرد برای دنیا اهمیت دارد. علتش هم این است که دنیا نمی تواند برای چهار سال آینده هم بهای حماقت های دولت آدمی مانند بوش را بدهد. اما واقعا فرد یا شخص رئیس جمهور چقدر می تواند در گرماگرم سیاسی کاری آمریکایی مستقل بماند. من از اوباما بیشتر از مک کین خوشم می آمد. بیشتر برای اینکه متفاوت بود. اینکه ببینم آمریکایی که دم از برابری می زند چه گونه از کاندیداتوری یک سیاه پوست استقبال می کند. اما وقتی ستاد انتخاباتی اوباما بیانیه داد که ایشان مسلمان نیست بلکه مسیحی است فهمیدم که برابری مفهومی ندارد. چرا که اگر جامعه آمریکایی رنگ پوست ایشان را تحمل کند تفاوت مذهب را تاب نمی آورد. از طرفی وقتی کالین پاول، وزیر خارجه سابق آمریکا از باراک اوباما پشتیبانی کرد امیدم برای تفاوت جدی در سطح سیاست خارجی آمریکا کم رنگ تر شد. پاول مردی است که خون هزاران عراقی را بر دست های خود دارد و از طرفداران گسترش امپراطوری آمریکایی است. به نظرم اوباما اگر پسر پیغمبر هم باشد قدرت زیادی برای تغییر در سیاست خارجی آمریکا را ندارد. باز ما می مانیم و گرسنگی شدید آمریکایی برای نشر قاهرانه تمدنش به سرتاسر دنیا

Monday, October 20, 2008


خموش باش ، نه حرفی بگو و نه بشنو
که زهر می چکد از هر لبی به جای کلام

فرزانه خواجه نیا یکی از چهره های ادبی معاصر تاجیکستان است که من او را از زبان خواهرش مطلوبه جان می شناسم. در تاجیکستان هم مانند افغانستان همه جان هستند. مطلوبه استاد ادبیات دانشگاه خجند است و کتاب در مورد فروغ فرخزاد دارد. وقتی اولین بار مطلوبه جان با آن صدای آرام شعر فرزانه را خواند آنقدر به دلم نشست که خیلی زود کتابش را تهیه کردم. حالا کتاب فرزانه به زبان انگلیسی منتشر شده است و او در انگلستان تور شعر خوانی دارد. من از این بابت خوشحالم. این قطعه ای است که من از او بسیار دوست دارم
از قالبم برآیم و خواهم که جان شوم
وارسته تر ز قافله ی لولیان شوم
خورشید ، خامش است بدان سرخی زبان
من حرف او بگویم و او را زبان شوم
آییینه ام که بین تو و تو نشسته ام
بگذار تا همیشه چنین ترجمان شوم

Wednesday, October 15, 2008

روزمرگی

خوشبختی یعنی یه مرد خیکی
حساب بانکی ماشین مشکی
ازدواج شکل یه زن چاق
دسپخت عالی جهیزیه کامل
خانواده یعنی چند تا بچه لوس
آخر هفته جاده چالوس
عشق یعنی دختر شریک بابا
عروسی که کردی بیا سهم تو بردار
اینه معنی روزمرگی
گم شدیم تو پیچ و خم زندگی
موفقیت یعنی قبولی تو کنکور
رفتن به کانادا با رشوه و پول
معروفیت یعنی یه عکس و امضا
از مهران مدیری رضایه گلذار
اخبار یعنی نشربه زرد
شادمهر فرار کرد هدیه شوهر کرد
پول یعنی فلسفه وجودی
اگه داری هستی نداری هیچ وقت نبودی
اینه معنی روزمرگی
گم شدیم تو پیچ و خم زندگی
تفریح یعنی سریال بی مزه
فوتبال دیمی ساندوچ بد مزه
ای داد از روزمرگی
مشغولیت یعنی ماشین سواری
شهرک به بالا جردن به پایین
گم شدیم تو پیچ و خم زندگی
شخصیت یعنی گوشی موبایل
تآدرس خونت یا مارک رو شلوارت
خوشبختی یعنی یه مرد خیکی
اینه معنی روز مرگی