Sunday, April 29, 2007

سپیدارها هیچ نخواهند گفت

وقتی دلم خیلی برای خودم تنگ می شود یاد شعری می افتم که دکتر مجتبی صدریای عزیز به زبان فرانسه برایم فرستاده بود. یادم است وقتی این شعر را خواندم ، از تصور غروری که به من داد مست شدم اما متاسفانه همان روز زیباترین قصه ای که نوشته بودم از حافظه کامپیوترم پاک شد و کلی غربت حسی که گم شده بود به گریه ام انداخت
یک صبح مسیر پرواز را در پیش گرفت
بی آن که بداند کدامین باد می راندش
به پیش
ولی کسی این رویداد را در دفتر روزانه اش ننگاشت

انحرافی جزئی از مگسگ کافی بود
برای بازگشت باغ قدیمی به زیر چمن های سبز

سپیدارها هیچ نخواهند گفت
تا بشناسیمشان

باریکه راه ها پرتگاه ها را می بلعید
و از فراز پرتگاه ها می گذشت
به سوی علفزارهای دیگر سو
و پرندگان همراه ساکت بودند درست زمانی که می بایست سخن می گفتند

از آن هنگام
او بر فراز گندم زار پرواز می کند
بی آن که دمی را فرو بگذارد
و حتی در راه استراحت کند
دیر زمانی است که دیگر سقوط نمی کند

Thursday, April 26, 2007

کار فرهنگی



متن كار فرهنگي
بسم‌ رب‌ الزهرا
ای عزيز كه خداوند تو را به سرپرستي خانواده‌ات برگزيد، غيرت و مردانگي را پيشه خود ساز تا به گروه مردان راه يابي و نيك بدان كه پوشيدگي زنان، تبلور غيرت مردان آنهاست. پس با مردانگي، پاسدار حجاب ناموس خويش باش، آن‌گونه كه غيرت تو را احساس كنند. امام صادق(ع) فرمود: خداوند غيور است و مردان غيرتمند را دوست دارد.ای عزيز، بدان نمايش جاذبه‌هاي بدن زن، تأثير در جسم و جان و هورمون مردان بيگانه را به همراه دارد. پس مبادا با بي‌حجابي ناموسمان، در تولد اولاد ديگران سهيم باشيم كه شيطان نيز سهامدار آنها خواهد شد و پوشيدگي زن، پادزهر اين نوع مشاركت است. ای عزيز، ويژگی‌های جسمی زن از اسرار و حجاب، حافظ اسرار زيبايی‌های زن است، پس نبايد اسرار را بر نامحرمان افشا كنيم كه بر خود خيانت روا داشته‌ايم و خداوند، خيانت پيشگان را دوست ندارد. اداره كل اوقاف و امور خيريه استان اصفهان امر به معروف حوزه مقاومت بسيج 3 امام حسين(ع) و يك فاطمة الزهرا



پانوشت: من این تصویر را در قالب یک ایمیل دریافت کردم که گویا در اصفهان به عنوان کار فرهنگی مقابله با بدحجابی متن فوق را در قالب نامه ای محرمانه با نام فقط گل ها بخوانند به خانم های مورد دار تقدیم می کردند تا درس بگیرند و با بد حجابی خود در تولید فرزند دیگران سهیم نباشند. خواندم که یکی گفته بود دست مريزاد به صداوسيما كه با اين هنرپيشه های سريال های تلويزيونی درتولد نيمی از كودكان اين مرزو بوم مشاركت دارد. خلاصه اینکه خیلی باید افسوس خورد اگر کار فرهنگی در مملکتمان به شکل باتوم های نیروی انتظامی و متون ادبی و با معنایی مثل آنچه در بالا می خوانید، تعبیر می شود


Friday, April 20, 2007

پیام های متحرک

خواندن پیام های متحرک روی اسکناس همیشه برای من جذاب بوده است. اینکه چطور پیام های متحرک مثل دست نوشته های روی اسکناس، وسائط نقلیه و غیره به ابزاری برای بیان کردن مبدل می شود و اصلا چرا در کشورهایی شبیه به ایران مثل پاکستان با این پدیده روبرو می شویم . آیا به علت محدودیت های عرفی، مذهبی و قانونی آزادی بیان است یا برای اینکه صرفا نویسنده پیام فرصت دیگری برای انتقال آنچه می خواهد به دیگران پیدا نمی کند. شناسایی این پدیده از منظر روانشناختی اجتماعی در موارد بسیاری که ناسزایی خلاف عرف عمومی بر اسکناسی نوشته می شود، می تواند ناگفته های بسیاری را ارائه کند. یادم است سال گذشته در ششمین کنفرانس دوسالانه ایرانیان که در لندن برگزار شد مقاله ای با عنوان پیام های متحرک به عنوان شیوه ای از ارتباطات عمومی در ایران توسط دکتر کامران صفا منش ارائه شد که من خیلی دوست داشتم

Wednesday, April 18, 2007

عجب از جام جم

تصویری که می بینید توسط روزنامه جام جم ، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، در میانه یک مطلب علمی منتشر شده است. اگر متنی که انیشتن روی تخته سیاه می نویسد را با دقت بخوانید حتما شما هم شگفت زده خواهید شد. سایت خبری- تحلیلی عصر ایران در این مورد نوشته است که با توجه به اين كه در نظر اول اين مطلب به چشم نمي آيد ، احياناً مسؤول صفحه ، با جست وجوی اينترنتی و يافتن اين عكس از انيشتين ، آن را بدون دقت كافي در جزئيات، به كار برده است. باز خدا را شکر که این روزنامه دست راستی است اگر نه که روزنامه دیگری هم توقیف می شد. خصوصا روزنامه ای که مسئولینش ادعا می کنند پر تیراژترین روزنامه کشور است

Monday, April 16, 2007

حق آموزش

پنجشنبه ای که گذشت سر کلاس کارآموزیی قضایی در دانشگاه مفید قم فیلم مستند بچه های خاک را که دوست خوبم مهناز محمدی برای کمپین مادر من وطن من ساخته است را نشان دادم. هدفم از ارائه این فیلم علاوه بر ارائه بحث در خصوص عدالت و ضرورت پاسخگویی به نیازهای اجتماعی توسط قوانین تشویق دانشجویان حقوق به تفکر در مورد استراتژی های غیر حقوقی برای پیشبرد موارد حقوقی بود. به عنوان مثال استفاده از ابزارهایی مثل ایجاد یک گفتگوی اجتماعی یا تلاش برای اصلاح قانون یا مصاحبه با روحانیون و مراجع تقلید. این فیلم راجع یه کودکان بی شناسنامه ای است که حاصل ازدواج مادران ایرانی و پدران عراقی هستند. مطابق آمار رسمی بیش از سیصد هزار کودک بدون تابعیت در ایران به سر می برند که از حقوق ابتدایی خود مثل آموزش محروم هستند. بعد از تماشای فیلم از دانشجویان خواستم تا در مورد فیلم صحبت کنند. تقریبا تمامی آنها صحبت های خود را با توجیه قانون و قانونگذار شروع کردند ، اینکه مساله تابعیت یک امر سیاسی است ، اینکه نمی خواهند روزی رئیس جمهوری داشته باشند که اصالتا افغانی یا عراقی است و بعد از مقدمه ای طولانی در توصیف اراده قاهر قانونگذار به ارائه راه حل هایی می پرداختند که می توانست راهبردی برای دستیابی حقوق آنان خصوصا حق آموزش باشد
با اینکه به عنوان یک آموزشگر هم به درسی که ارائه می کنم، علاقه دارم و هم اینکه احترام و علاقه بسیار برای دانشجویان این درس قائل هستم اما به شدت ضعف سیستم آموزشی خصوصا در ارائه درس هایی مثل حقوق آزارم می دهد.البته درک می کنم که سیستم آموزش حقوق در ایران بر اساس نظام فرانسوی است که در آن استاد تنها گوینده است که قانون و اراده قانونگذار را بیان می کند. از این رو بسیاری از دانشجویان حقوق با مهارتی مثل تفکر نقاد یا عدالت جویی آشنا نیستند. متاسفانه در این سیستم دانشجو فقط دنبال این است که با حفظ کردن آنچه استاد می گوید نمره ای بگیرد و زودتر فارغ التحصیل شود و استاد هم البته درصدد اینکه ساعات کلاس را زودتر بگذراند تا به کلاس بعدی برسد. باید بگویم که ساعاتی که اساتید ایرانی برای ارتقای دانش و نیز بهبود انتقال مفاهیم به دانشجو صرف می کنند اصلا قابل مقایسه با اساتید کشورهای توسعه یافته نیست. بهر حال اینکه استعداد و انرژی قابل تحسینی در دانشجویان این کشور در اثر ناکارآمدی سیستم آموزشی به هدر می رود، ناراحت کننده است

Wednesday, April 11, 2007

دنیا از چشم ماهی

این عکس یکی از هزاران اثری است که با لنز چشم ماهی گرفته شده است. این شیوه عکاسی که ابتدائا در نجوم توسعه پیدا کرد ، کاردکردهای بسیاری یافته است از جمله باز شدن چشم بعضی ها به جمال چرخ گردون. همان دایره عزیز که با سیستمی خلاق همه ما را به هم متصل کرده است. همان که می گویند متعلق به ماست، همان که سرنوشت ما را به هم گره زده است.درست است که به نسبت نقطه ای از زمین که در آن قرار گرفته ایم وضعیت مان تا آسمان با هم فرق پیدا می کند.اما خدا را شکر به نعمت گرد بودن مجبوریم که به هم گره بخوریم تا یک روزی نتیجه زیاده طلبی انسانی از شمال فقط سیاه روزی انسانی درجنوب نباشد.دوست دارم آن جمله از گاندی که می گفت
Earth provides enough to satisfy every man's need, but not every man's greed.”

Sunday, April 08, 2007

Happy Easter


ملوانان خبر

پیگیری قصه ملوان ها آن هم با عصبانیت یکی از آزار دهنده ترین اخباری بود که طی چند سال اخیر دنبال کرده ام . اولش که کلی نگران هزینه های بین الملی برای ایران در جریان دستگیری اشان بودم. بعد هم که آزاد شدند، سر و صدای ماشین تبلیغاتی انگلیس و آمریکا اعصابم را بهم ریخت . با اینکه اعترافات شش ملوان که گفتند در ایران تحت فشار روانی بودند خیلی مضحک به نظر می رسید، چون بهر حال کسی که در کشور ثالثی اسیر باشد حتی اگر در هتل پنج ستاره هم به سر برد باز تحت فشار روانی است، کلی رسانه های غربی خصوصا آمریکا و انگلیس خبر سازی کردند. از طرفی طی چند رو اخیر حداقل صد کامنت ر ا که از طرف خوانندگان شبکه هایی مثل بی بی سی، سی ان ان، اسکای نیوز در خصوص آزادی ملوانان گذاشته شده بود را خواندم که به نظرم بسیار نا امید کننده بود. خیلی از آنها گفته بودند که هدیه ایستر را از طرف دولت ایران قبول نمی کنند وقتی قرار است ما با بمب هسته ای همه آنها را مسلمان کنیم یا اینکه ایران از روی ترس ملوانان را آزاده کرده است ... درک تصویری که بخش گسترده ای از غربی ها از ایران و ایرانی دارند بسیار آزار دهنده است. البته کاملا قبول دارم که دولت آقای احمدی نژاد اعتماد بین المللی را از دست داده است یا اینکه ما نتوانستیم تصویر شفاف و امید واری از خودمان به دنیا ارائه کنیم اما تصاویر سیاه و نادرستی که از ملت و دولت ایران برای جهانیان خصوصا کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی ساخته شده است واقعا بیشتر متاثر از سو نیت و سیاسی بازی شبکه های خبری است که به ساز منفعت طلبی دولت هایشان می رقصند . به نظرم ادعای رسانه آزاد بسیار جای شک و شبهه دارد وقتی پیام اصلی رسانه های به اصطلاح آزاد ترویج امپراطوری غربی خصوصا از نوع آمریکایی اش است

Sunday, April 01, 2007

سال نو در لبنان

موقع سال تحویل در فرودگاه مهرآباد سعی می کردم که دلم را برای حضور آرزو سبک کنم. سال که نو شد من هنوزبه دنبال آرزویی می گشتم که سالهاست گم شده است. روز اول سال جدید هتلی در استانبول خستگی یک سال را ربود و فردای آن روزآفتاب تند لبنان لبخند را بر رویم گشود. کشوری که همیشه دوستش داشتم. افسوس که ملیتم حتی در لبنان هم سر بلندم نکرد. در فرودگاه بیروت با اینکه دعوتنامه از طرف دانشگاه داشتم و برای یک کنفرانس آموزشی در زمینه نحوه تدریس کلینیکی رشته حقوق که کاملا غیر سیاسی است، آنجا بودم اما پاسپورت ایرانی ام باعث شد تا با دقت بیشتری مدارکم مرور شود. نمی دانم چرا همیشه به غلط فکر می کردم که لبنانی ها از مسافر ایرانی استقبال خواهند کرد. بهر حال لبنان آنقدر زیبا بود که فراموش کردم آنها خیلی هم از ما دل خوشی ندارند. نسل جوان لبنان به راحتی بر سه زبان فرانسه، عربی ، انگلیسی مسلط بود. نسلی که به نظرم بسیار باسواد و با دید سیاسی جامع به نظر رسید. نسلی که از اسرائیل می ترسد . هیچ حس دلسوزی نسبت به فلسطین ندارد چون اصولا آن را مایه بی ثباتی کشورش می داند، نسلی که به ایران و سوریه اعتماد ندارد و علاقمند نیست که تجربه حکومت مذهبی حماس را داشته باشد. نسلی که در فرانسه و آمریکا درس خوانده است و در لبنان کشورش که اصلا ارزان نیست خوش می گذراند. نسلی که ماشین آخرین مدل را با وام بانکی می خرد ، لباس مارک دارد می پوشد و تا نزدیک های صبح در خیابان ها بالا و پایین می رود. البته بیشتر آدم هایی که در جونیه و بیروت دیدم مسیحی بودند و از خانواده های قدیمی لبنان به شمار می رفتند. بعضی ها حتی قبل از انقلاب به ایران آمده بودند و خانه های اشرافی خود را با فرش هایی از کاشان و تبریز تزیین کرده بودند.از آنجا که در کنفرانس بیشتر اساتید رشته حقوق یا وکلاء شرکت کرده بودند، بیشتر فرصت گفتگو با نسل فرانسه رفته مسیحی یا ا هل سنت را داشتم. آنهم فرقه هایی از اهل سنت مثل دروزی که حتی اسمشان را قبل از سفربه لبنان نشنیده بودم. دوست داشتم شیعیان لبنان را هم ببینم تا تصویر کامل تری از ترکیب مذهبی در این کشور کوچک داشته باشم. متاسفانه وقتی در یکی از مراکز خرید با یکی از شیعیان صحبت کردم کاملا ناامید شدم وقتی که گفت گروهی از شیعیان لبنان معتقدند احمدی نژاد امام زمان است و یا اینکه دست کم نماینده مستقیم ایشان می باشد. دلم گرفت از این همه جهل و دعا کردم که کشور زیبا و متمدن آنها از هر نا امنی و جهل و تعصب به دور بماند. نا گفته نماند که صبح ها وقتی کنار ساحل قدم می زدم برای ایران عزیز آروزی صلح کردم و ثبات. ساحل مدیترانه در جونیه به قدری زیباست که به دوستان لبنانی ام گفتم اگر کشورم تا تابستان امسال از هر جنگ و بی ثباتی امن بماند به لبنان می آیم تا با آبی دریا و سبزی کوه جشن بگیرم. فکر کنم جونیه یکی از زیباترین مناطق دنیا باشد برای خلوت کسی که می خواهد با تجربه زندگی خالق اثری باشد حتی اگر آن اثر شعری کوتاه یا داستانی بی پایان باشد