Wednesday, December 28, 2005

زنان بندر لنگه


خلیج فارس نه آبی است نه سبز... رنگی دارد که شکل هیچ رنگی نیست . در برابر خلیج فارس ایستاده ام و از اینکه می توانم در کشورم باشم و بوی خلیج فارس روح مشامم را زنده کند، خدای مهربانم را شکر می کنم. اینجا هستم تا تسهیلگری کارگاه آموزشی را که برای توانمند سازی زنان طراحی شده است، انجام دهم. این طرح مشترک یونیسف و وزارت کشور است برای توانمند سازی زنان در سرتاسر کشور. این اولین شهر است. روز اول کارگاه به صورت تک تک زنان نگاه می کنم. آنها لبخند می زنند به ما که از تهران رفته ایم تا به آنها مهارتهایی از زندگی مثل آگاهی به خویشتن، مهارت های ارتباطی و جنسیت یاد بدهیم. جزوه آموزشی را سپیده یوسف زاده و منصوره شجاعی تدوین کرده اند و فاطمه شعبانی و من قرار است در چهارچوب طرح درس پیش برویم تا امکان تست آن باشد. رهبری گروه را مهسا شکر لو از یونیسف به عهده دارد. ما اینجا هستیم، زنانی از تهران در برابر زنان بندر لنگه ، زنانی که ادعایی ندارند اما مبارزه کرده اند و پیش رفته اند. وقتی آنها از خودشان می گویند می بینم که چقدر مباحث جنسیتی را می شناسند بدون آنکه لازم باشد با آنان از تفاوت جنس و جنسیت حرف بزنیم. بسیاری از آنان تجربیات شخصی موفقی در برابر تبعیض های جنسیتی داشته اند مثل ادامه تحصیل علیرغم موافقت فامیل، ازدواج با مرد دلخواه از مذهب دیگر علیرغم رضایت خانواده، حق انتخاب شغل با وجود مخالفت شوهر، حق انتخاب مسکن و ... آنان حتی بهتر از برخی زنان تهران نشین که می شناسم و ادعایشان هم می شود با مهارت های ارتباطی آشنا بودند. آنها از رایزنی و گفتگو موثر و تعاملی استفاده کرده بودند تا حقوق خود را اعاده کنند

روز دوم به خودمان نگاه می کنم. اینکه زنان توانمند بندر لنگه از ما زنانی که از تهران رفته ایم تا توانمندشان کنیم چه انتظاری دارند. خانم یعقوب نژاد که کارمند فرمانداری است و می تواند از عهده سخنرانی در برابر صدها نفر برآید بدون اینکه از قبل آماده شده باشد، خانم قاسمی که جوانترین عضو شورای شهر کنگ است. خانم مرادی که ماما است و کلی برای بهداشت زنان حتی در روستاها فعالیت کرده است، خانم اسد پور که دانشگاه علمی کاربردی را با 600 دانشجو تاسیس کرده است، خانم خاجه که معلم قرآن است و کار خیریه ای انجام می دهد و زنان دیگر که هر کدام خواسته اند و مبارزه کرده اند تا زن بودنشان به نسبت انسان بودنشان پاس داشته شود، چه انتظاری از زنانی مثل ما دارند. فکر کردم این زنان نقش خود را در زندگی آنطور که می خواسته اند رقم زده اند، این زنان امروز بیشتر از آنکه به خود بیاندیشند به زنان دیگر بندر لنگه می اندیشند. آنها می خواهند فریاد زنانی باشند که فراموش کرده اند انسانند

روز سوم آنها می پرسیدند که چگونه می شود به زنان دیگر کمک کرد. یکی می خواست به زنان دیگر حقوق آنان را تعلیم دهد، دیگری می خواست روی اشتغال زایی کار کند ... مهسا می گوید که اینها خیلی توانمند هستند. من هم پاسخ می دهم که در شهر های دیگر هم زنانی را خواهیم یافت که فعالیت و توانمندی آنان نیز ما را شگفت زده خواهد کرد. حقیقتی است. زمانی که به زنان توانمند شهرستانی نگاه می کنیم که با وجود هزار و یک سنت مرد سالارانه توانسته اند به آنچه می خواستند ( واقعا مهم نیست در چه سطحی ) برسند ، به این سوال خواهیم رسید که آیا آنها نیازمند تجربیات مدرن ما فیمینست های تهرانی هستند یا ما باید از آنها یاد بگیریم که چطور می شود در یک تعامل خلاق به استاندارهایی برای پیشبرد زنان دست یافت آنهم در فضایی که زن بودن به خودی خود معنای عقب ماندن و عقب نگاه داشته شدن را می دهد

Monday, December 26, 2005

Sounds, Cars and Men

I am walking in Vali Asr Street, center of Tehran, to find a bookshop. Its 6 p.m. There is a crazy traffic around.

Sounds, cars and men, it's my picture from the street. Men are driving cars. Cars are men's advantage to approach women in street. Men are inviting women to be with them in their own cars… this picture sounds stupid but it's real and so unattractive.

I am thinking that these men are just driving in a crazy traffic to approach women in ugliest way, to harass them, to violate their dignity.

I want to cross the street. Sounds are bothering me. The way that they are looking, the way that they are approaching…. I'm thinking may be there is some thing wrong with my clothing, although I know these men do not care about clothes of women in streets as an indicator to recognize that who is interested in their approach. They are coming close to all of women in streets like real street's women, a term which is using to describe female prostitutes in Iran.

I'm feeling bad. I wish I had a car. I wanted to run to my car. I wanted them to see me when I'm in my own car. It's a childish reaction, I know, but its only way to stand and put in the picture that I do not need their cars as it’s a cheapest price for dignity of a woman.

I'm feeling bad…

Sunday, December 25, 2005

قانون سازمان های غیر دولتی

در خبرها خواندم که گروه گزارشگران بدون مرز، قانون محدود کننده فعالیت سازمان های غیر دولتی در روسیه، که خود را دمکراتیک می نامد، بی ارزش خوانده است است. این گروه مدافع حقوق روزنامه نگاران گفت این قانون که روز جمعه گذشته به تصویب پارلمان روسیه رسيد، به ويژه جّو سوء ظن و تردید را، که بر هر سازمان طرفدار حقوق بشر در روسیه، اعم از خارجی یا داخلی، حاکم است، فاش می سازد.گزارشگران بدون مرز اين قانون را به خصوص برای آزادی بیان در روسیه خطرناک دانسته و از ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه خواسته است آنرا امضا نکند. قانون از تمام سازمان های غیر دولتی روسیه می خواهد باردیگر خود را به ثبت برسانند، یا منحل خواهند شد. قانون همچنین دسترسی سازمان ها به منابع مالی خارجی را به شدت محدود می کند.بعد از خواندن خبر مذکور یاد قانون سازمان های غیر دولتی خودمان افتادم که بعد از آن همه سال تلاش و جلسه و رایزنی به جایی رسیده است که حتی شرکت نماینده سازمان را در کنفراس ها و یا دوره های آموزشی بین المللی منوط به اجازه از وزارت کشور می کند. جقدر آن روزها به خودم می بالیدم از اینکه حقوقدان جوانی هستم که درگیر اصلاح قانون سازمانهای غیردولتی آنهم برای نخستین بار در ایران است. حالا می بینم که تمام آن تلاشها بی نتیجه مانده است. چه اینکه نه تنها جذب هر کمک بشر دوستانه ای برای مقاصد کاملا غیر سیاسی آنچنان سئوال برانگیز و مساله ساز است که سازمان از خیر استفاده از منابع بین المللی منصرف می گذرد بلکه حتی حقوق اولیه آنان مثل توسعه منابع انسانی که ممکن است به واسطه شرکت در مجامع بین المللی و یا دوره های آموزشی خارج از کشور باشد را نادیده گرفته است چرا که فضای سوء ظن به سازمانهای غیر دولتی آنان را گرفتار اخذ مجوز حتی برای آموزش و تربیت نیروی انسانی خود می کند. من بالا خره نفهمیدم چرا در این مملکت خیریه ها عزیزند و سازمان های غیر دولتی مایه نگرانی .. با اینکه هر دو ماهیت خود جوش و داوطلبانه دارند و با اینکه هر دو غیر سیاسی هستند و با اینکه هر دو قرار است برای مردم و اهداف بشر دوستانه فعالیت کنند....شنیده ام که دولت جدید بر خیریه ها تاکید می کند ولی هنوز توصیه جدی در خصوص سازمانهای غیر دولتی قلب فعالان جامعه مدنی را گرم نکرد ه است. دعا می کنم دولت جدید اگر هم قصد نظارت شدیدتر را بر سازمانهای غیر دولتی دارد آن را محدود به جریان بعد از ثبت سازمان کند آنهم در چهارچوب قانونی که ماهیت و فلسفه وجودی بک سازمان داوطلبانه را زیر سئوال نبرد

Saturday, December 24, 2005

Blogging in Iran

The below article is a summary of an opinion by "Ben Macintyre" which has been published by The Times December 23, 2005. I found the article quite interesting since it gives a comprehensive picture of blogging in Iran.

THE MUSIC OF Eric Clapton was banned in Iran this week…But if Iran, under the repressive rule of the ultraconservatives, is silencing the sound of Western pop, in another area of its culture, a wild cacophony of voices has erupted. The blogosphere is exploding.
In Iran there are now more than 100,000 active blogs or weblogs, individual online diaries covering every conceivable subject, from pets to politics. Farsi is the 28th most spoken language in the world, but it now ties with French as the second most used language in the blogosphere. This is the place Iranians call Weblogistan: a land of noisy and irreverent free speech.The collision between these two sides of Iran hardline versus online represents the latest, and most important, battle over freedom of speech. The outcome will dictate not only the shape of Iran, but also the future of the internet as a political tool,heralding a new species of protest that is entirely irrepressible.The growth in Iranian blogging is part of a worldwide surge.
In 1999, there were some 50 bloggers on the web; in January there were about 5.4 million; today, according to the blog search engine Technorati, there are more than 23 million.There are reasons why Iran should be especially fertile ground for blogging. More than 90 per cent of the country is literate, and 70 per cent of the countrys citizens are under 30. Computer ownership is relatively high and internet cafs abound. The first Iranian blog was born in November 2001, when Hossein Derakhshan, an Iranian journalist, posted instructions on how to build a simple weblog in under ten minutes. As Nasrin Alavi (a pseudonym) demonstrates in her new book, We Are Iran: the Persian Blogs, these diary sites cover the gamut: angry, sad, humorous and brave. Like all blogs they can alsobe self-indulgent, inaccurate, inarticulate and boring. Internet usage is growing faster in Iran than anywhere in the Muslim Middle East, and there are now more blogs in Farsi than in German, Italian, Spanish, Russian or Chinese…
The Iranian State has done its utmost to smother the nascent Iranian blogosphere. In 2003 the Government began to take direct action against bloggers…But the Government remains profoundly alarmed by a tool it cannot control. Ayatollah Hashemi Shahroudi, the head of the Iranian judiciary, recently described the internet as a Trojan Horse carrying enemy soldiers in its belly…
For a reader from the West, the blogs offer a vision of Iran, far from the chanting crowds, hidden women and ranting mullahs of popular imagery. As much as President Ahmadinejad may seek to turn back theclock and battle Westoxification, at the blog level this is a modern country.
Copyright 2005 Times Newspapers Ltd.
Note:Thanks of "Jeff Buderer" for the link in Times.

Monday, December 12, 2005

حق نفس کشیدن

این روزها آلودگی هوا برای تهرانی ها حتی اگر بالای شهر نشین هم باشند سر درد، عصبانیت ، افسردگی و کم اشتهایی را به ارمغان آورده است. با اینکه هوای تهران حداقل از آن زمانی که من به اندازه تاریخ نسل سوخته ام به خاطر می آورم، آلوده بوده است، این روزها آلودگی به مرزی رسیده است که علاوه بر سلامت جسمی سلامت روانی تهران نشین ها را تهدید می کند. امروز به پرده سیاهی که بر تهران سایه انداخته است نگاه می کردم و یاد تکیه کلامی در بازی های کودکانه افتادم. معنای آن کلام به تعبیری این بود که نفس کشیدن حق و توانایی ماست حتی اگر برای انجام سایر فعالیتها محدودمان کنند. . فکر کردم چه بدبختیم ما تهرانی ها که حتی نمی توانیم نفس بکشیم. فکر کردم که این حق ماست که به هوای پاک برای نفس کشیدن دسترسی داشته باشیم. لطفا به دل خوش من نخندید . سعی می کنم بفهمم در این رزمگاه که حق و باطل رنگ باخته است کسی با حق هوای پاک و حق محیط زیست دلخوش نمی شود. اما خوب از طرفی هم بارها در اخبار ملی گفته و شنیده می شود که علت اصلی آلودگی هوای تهران عدم هماهنگی مسئولین در اجرای سیاست های مربوط می باشد. برای همین به نظرم باید در این کشور آنقدر روی حق محیط زیست تاکید کرد که مسائل مربوط به محیط زیست مثل هوای پاک و فضای سبز از بحث لوکس سازمانهای غیر دولتی فعال، آژانس های بین المللی به حق مبرمی برای مردم مبدل شود. باید آنقدر بر این حق تاکید شود که مکانیسم های نظارت عمومی نحوه احترام و پاسداری مقامات و سازمان های دولتی و حتی بخش خصوصی را به این حق پایش و ارزیابی کنند. باید حق ما برای نفس کشیدن در هوای پاک پاس داشته شود. این حق حتی در استانداردهای بین المللی تحت عنوان نسل سوم حقوق بشر نهادینه شده است و دولتها موظف شده اند با سیاست ها و برنامه های ترویجی از آن پاسداری کنند

Saturday, December 10, 2005

Human Rights Day

The Universal Declaration of Human Rights (UDHR) was adopted 57 years ago. Every year on 10 December, Human Rights Day is celebrating as symbol of defending and promoting human rights all around the world to assert that "All human beings are born with equal and inalienable rights and fundamental freedoms".
This year Human Rights Day will be celebrated in the midst of a global debate on torture. The motto for this year is "End Torture Now." All international human rights instruments have prohibited torture. It's an absolute crime which cannot be justified under any circumstances.

Friday, December 09, 2005

عشق یا خودخواهی


بعضی ها می گویند که عشق از سر خودخواهی است یعنی ما عاشق می شویم، از انسان دیگری یک موجود به نام معشوق می سازیم، او را تحسین می کنیم تا توانایی خود را در خلق موجودی که می تواند متعلق به ما باشد، تحسین کنیم
افسانه نارسیس بهترین شاهد مدعای این گروه است. می گویند که نارسیس الهه زیبایی هر روز به تماشای برکه ای در عمق جنگل می رفته است تا زیبایی خود را در شفافیت برکه پیدا کند. یک روز که غرق تحسین زیبایی خود بوده است به درون برکه می افتد و جان می سپارد
روز بعد پریان جنگل که عاشق زیبایی نارسیس بودند او را می جستند و نمی یافتند. به میعادگاه نارسیس برکه شفاف می روند و برکه را گریان می یابند. غمگین می شوند و از برکه می پرسند که آیا او هم در غم نبودن نارسیس گریه می کند تا به تماشای زیبایش بنشینند که برکه پاسخ می دهد : هر بار که نارسیس در من به تماشای زیبایش می نشست من در عمق چشمانش شفافیت خود را می یافتم و زیبایی خود را تحسین می کردم
اما من می گویم که عشق یعنی توانایی بخشیدن و این احساسی است که از سر دگر خواهی بر می خیزد حتی اگر رنگی از خودخواهی داشته باشد