Monday, July 04, 2005

پنجره

وسعت غربت مرا
پنجره ای رو به آه می گشاید

جایی که قطره قطره اشک من
بر پاییزی می بارد که از بهار پر رخوت می ترسد

جایی که باد می نالد
چون مویه های من بیدل
در سوگ احساسی که همه بودنم را خمود